این ساز، شکسته اش...
يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۰۱ ب.ظ
دلم گرفته...
مثلِ صدای روضه خوان های شب ِ شام غریبان
یا مثل ِ دل مادر آن وقتی که پیامبر گلوی حسین را می بوسید...
یا مثل ِ دل زینب آن وقتی که شمر گلوی حسین را می برید...
یا مثل ِ دل ِ حسین آن وقتی که تیر گلوی اصغر را می درید...
+ کو کودکی که فدای ِ علی اصغرت کنم؟
+ آدمی که دلش بشکند و بعد بسوزد
حکما به شمع شدنش خیلی نمانده...
* التماس دعا
این مُحرم
به قاعده ی یک کف ِ دست هم اگر قرص بشود این دل ِ وامانده
به قاعده ی یک سر ِ سوزن هم اگر پاک بشوم
برای هفت سالم بس است...
دل که قرص باشد
آن وقت شمر هم جلودارت نیست...
اسیر هم که بشوی و حتا آب را دریغ کنی از خوبان، باز آخرش حُـرّی
دل که قرص باشد
خورشید را می بینی؛ و شمع ها و چراغ ها محو می شوند در آن نور لایتزالیخیلی حرفها و بغض ها توی دلم مانده ...
درست مثل روضه خوانی که نمی تواند روضه اش را به پایان برساند(که امشب نتوانست)
نقل ِ محرم است... الکی که نیست!
هنوز خیلی مانده است که سوال هایم از محرم جلو بزنند...
اصلا خیلی مانده است که عقل ِ ناقصم بخواهد از این غلط ها بکند...سوال و جواب بکند از حسین (ع)...
چراغ دلم سبز شده ست و مانده ام حیران... دلم ایستاده ست و تکان نمی خورد که نمی خورد!!
- ۹۲/۰۸/۱۹