اینجا چراغی روشن است

"تو فقط لیلی باش..."

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۴۳ ب.ظ


آشنایی با خانمِ "میم" یکی  از برکات اردوی جنوب امسال بود. او و همسر روحانی اش راوی کاروان بودند. خانم میم مثل کوه بود.  از آن دست آدم هایی که تکلیفشان همه جوره با زندگی و خودشان مشخص است و قلبشان سرشار از یقین. سستی درشان راه ندارد و محکم قدم برمی دارند. سبک زندگی جالب و زندگی جهادگونه اش، حرفها و نظرات و برداشتهایش برایم جذاب بودند. انگار الگوی گم شده ای را که مدتها در جامعه ی زنان مسلمان به دنبالش می گشتم و پیدایش نمی کردم! بالاخره یافته بودم. گرچه او خیلی زود خودش را از میان برداشت و ما را به الگوی برتر یعنی
حضرت زهرا سلام الله علیه ارجاع داد. بعد از این آشنایی فهمیدم چقدر دور بوده ام از زن مسلمانِ واقعی...

قبل ترها وقتی روایات و احادیث را
با زندگیِ خودم و سایر زنان مسلمان جامعه مقایسه می کردم  حس می کردم تناقضهایی وجود دارد. می خواندم که مثلا حضرت زهرا(س) با آن همه عظمت و علم زیاد از خانه بیرون نمی رفته اند و بیشتر وقتشان را صرف انجام کارهای خانه و تربیت بچه ها می کرده اند. یا پیامبر(ص) "بزرگترین جهاد زن را همسرداری" می دانسته اند و کلی حدیث و روایت دیگر که در این باب بحث می کنند. اما فی الواقع نماد یک زن موفق؛ حتا یک زن موفق بسیار مذهبی در جامعه ما همواره زنی بوده و هست که به لحاظ اجتماعی فعال باشد. تاثیرگذار باشد. استاد دانشگاه باشد. کلی شاگرد داشته باشد. مدیر یک موسسه یا نهاد مذهبی و علمی باشد. آداب معاشرت، به معنای امروزی ، سرش بشود. حتی خیلی از مذهبی های موجه معتقدند جامعه نباید حس کند محجبه ها بد خلق و بدلباس اند. این طرز فکر فی ذاته غلط نیست اما قائل به مرز مشخصی هم نیست! جامعه که خاص نسوان نیست! آیا در یک جامعه ی مختلط خوش پوشی و خوش خلقی نباید تعریف و چهارچوب مشخصی داشته باشد؟
 
من در خودم اینها را نمی دیدم.  بخشی از آن به روحیاتم برمی گشت و بخشی هم به علایقم. مثلا من همیشه طالب آرامش بودم و در کارورزی های مربوط به زشته ام که نمونه ی کوچکی از فعالیت اجتماعی بود، یا خیلی از فعالیتهای اجتماعیِ دیگر این آرامش را پیدا نمی کردم. اما حاضر بودم به خاطر آنچه موفقیت و رستگاری می پنداشتم با ذات و روحیات و علایقم بجنگم و در جامعه فعال باشم. یعنی در واقع و به خیال خودم به خاطر خدا! در هر حال برای خودم  آینده ای نزدیک به خانم های مذهبی فعال، تاثیرگذار و اجتماعی متصور بودم. باور کرده بودم که بعد از گذشت 1400سال، انجامِ  مو به موی سفارشات ائمه ممکن نیست. البته الان هم می دانم فقط در یک صورت ممکن است: زندگی ِ جهادی...

من با زندگی جهادی خانوم میم آشنا شدم و واقعا احساس آرامش کردم. همیشه فکر می کردم نقش زنها در تشکیل حکومت اسلامی باید پررنگ تر باشد. اما حالا می فهمیدم نقش زنها کمرنگ نیست. این زن ها هستند که در فهم نقش خود دچار خطا شده اند و  در پی  ایفای نقش های مردانه شکست و ازخودبیگانگی را بر خود تحمیل کرده اند.
البته این شکست ها و ناکامی های بازیگران روی صحنه از آنجایی نشات می گیرد که جامعه به کارگردانی، نویسندگی و باقی کارهای پشت صحنه بها نداده است. به همین خاطر همه فقط می خواهند بازیگر باشند و روی صحنه؛ اما حتی اگر جامعه به اهمیت و نقش بزرگِ زنِ خانه دار در تحکیم جامعه ی اسلامی توجهی نکند و بر آن وقعی ننهد؛ ز
ن ها نباید گولِ جو حاکم بر جامعه بخورند.

البته زندگی خانم میم  کمی بیش از حد تصور ماها جهادی ست! نمی توانم از همه ابعاد آن پرده بردارم چون مسلما عده ای ظرفیت شنیدنش را ندارند و گیج می شوند! فقط همین را بگویم که خانوم میم لیسانسه، متخصص طب سنتی و معلم است. زیاد اهل بیرون رفتن از خانه نیست. معلم و دکتر بچه هایش است و خانه اش را مینیمم جامعه می داند. در این جامعه کوچک به معنای واقعی کلمه جهاد می کند. همسرش را از ورود به مشاغل دولتی منع کرده، مبادا وظیفه ی اصلی اش(تبلیغ) را فراموش کند. خانم میم معتقد است خداوند نه تنها رزق و روزی فرزند، که تربیتش را هم تامین و تضمین می کند و این درست نیست از ترس درست تربیت نشدن، فرزندان بیشتری به دنیا نیاورد و ... .

بعد از گذشت حدود یک ماه، یعنی همین چندین روز پیش اتفاق خوب دیگری افتاد! با وبلاگی آشنا شدم به نام "تو فقط لیلی باش" که به اعتقاد من خواندن پستهایش به اندازه خواندن ده ها کتاب خوب برای هر زنی ارزش دارد! مطالبش کاربردی و برگرفته از آیات و احادیث، و نثر و بیانش روان و همه قشر خوان است. روایت جهاد زنی که بعد از 14سال زندگی به سبک فمنیست های مسلمان، به قول خودش شفا گرفته و سبک زندگی اش را عوض کرده است.
نوشته های او اعم از تصمیماتش، نگاه و عقاید و اهدافش، برنامه روزانه اش، نکات همسرداری و خانه داری اش، برداشتش از احادیث و به کل سبک زندگی اش پر از درس ها و نکته های کوچک و بزرگ است(صد البته به حسب قاعده ی ممکن الخطا بودن انسان، نمی توان مهر تایید برهمه مطالبش زد). آمار بازدیدِ تو فقط لیلی باش خیلی بالاست و خوانندگان و بالطبع تاثیرگذاری زیادی دارد.(از این بابت واقعا به حال خودش و وبلاگش حسرت می خورم).


(عکس کاملا با محتوای پست و زندگی جهادی همخوانی دارد؛ جز اینکه این دو موافق جریان آب در حرکتند! که البته این اتفاق سرانجام یک روز خواهد افتاد... انشالله)

ان شا الله دامه دارد...


پ.ن1:قرار بود این پست را به معرفی
تو فقط لیلی باش اختصاص بیابد اما خب لابد می دانید بیشتر نویسنده ها قلم ِ پر چانه ای دارند. در "ادامه مطلب" یکی از پستهای  خوب ایشان را _در رابطه با «بیان علت خانه نشینی زنان و ارتباط آن با جنگ احد» با بیانی بسیار ساده_ کپی پیست کرده ام! اوصیکم به خواندن. خصوصا اگر زن هستید.

پ.ن2: حالا صحبت عین-صاد در مورد نیاز و وظیفه
را بهتر می فهمم. و اینکه چقدر فرق است بین آدمی که دنبال علایقش می رود و کسیکه دنبال انجام وظایفش می رود.
به کسی که می رود تا خ
لاء های جامعه را به حسب وظیفه ای که بر دوشش نهاده اند پر کند  لیوان شربت بدهند یا جام زهر بی تامل سر می کشد. چون هدف والایی دارد. برای او مهم نیست راهی که می رود از وسط جنگل می گذرد یا ته چاه. او راه را با همه سختی ها و کسل کنندگی هایش به حسب وظیفه می پذیرد و پیش می رود... ای کاش همه مان آدم های وظیفه مداری باشیم و تلخ و شیرینِ راه بپذیریم... مثل خانم میم...مثل خانمِ رضوان.




از وبلاگِ تو فقط لیلی باش=>

اواخر دی ماه بود. در ادامه تحقیقات برای کتابم، رسیدم به جنگ احد ... فکر کنم همه تون بدونید که جنگ احد تنها غزوه در صدر اسلام هست که مسلمانها توش شکست خوردند. اونهم یک شکست خییییلی فجیع! ... اما عجیب اینجاست که مسلمانها اولش با وجود تمام سختیها و کم بودن نیرو و تجهیزاتشون، بر مشرکین پیروز شدند. و درست وقتی پیروزیشون حتمی بود و مشرکین داشتند فرار میکردند و وقت تقسیم غنایم بود، ضربه نابود کننده به اونها وارد شد. میدونین از کجا؟

پشت میدان جنگ یه تپه بود به نام تپه احد. این تپه موقعیت استراتژیکی داشت و دست هرکس می افتاد میتونست به میدان جنگ مسلط بشه. اول اون تپه دست مسلمانها بود. پیامبر با درایت آسمانیشون این نکته رو فهمیدند و 50 نفر از نیروهای زبده رو مامور مراقبت از این تپه کردند و گفتند:

شما باید همینجا بمونید و از این تپه مراقبت کنید. جهاد شما در میدان نبرد نیست، بلکه اینه که هر طور شده نذارید این تپه به دست دشمن بیفته. برای همین هر اتفاقی که برای ما افتاد، چه پیروز بشیم و چه شکست بخوریم و حتی اگه همه مون کشته بشیم، شما باید از جاتون تکون نخورید و این تپه رو حفظ کنید. فهمیدید؟

همه گفتن: بععععله یا رسول الله. شما از ما جون بخواین! برین خیالتون راحت باشه که ما همینجا هستیم و مثل تخم چشممون از این تپه مراقبت میکنیم! ... اما افسوس که این فقط در حد حرف بود. وقتی مسلمانها پیروز شدند و مشرکین فرار کردند، وقت تقسیم غنایم شد. اونها از دور میدیدند که همه داشتن تند و تند سهمشون رو از غنائم برمیداشتند و سر اینها بی کلاه مونده بود ... و این شد که دهنها آب افتاد و زمزمه ها شروع شد:

_ این دیگه چه جور جهادیه که ما باید اینجا وایسیم و بقیه برن وسط میدون و حالش رو ببرن؟ ... پس سهم ما چی میشه؟ مگه ما مسلمون نیستیم؟ ... حتی شاید بعضیها گفتن: بریم بابا، کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من! ;0)  ... و این شد که بیشترشون ول کردن و رفتن دنبال مال دنیا و فقط فرمانده شون موند با چند نفر معدود که گفتن: پیامبر اینجا رو به ما سپردن. پس از اینجا تکون نمیخوریم، تا وقتیکه خودشون بیان و بگن دیگه کافیه!

اینجا بود که یکی از فرماندهان مشرکین به نام خالد بن ولید - که از همون اول از دور حواسش به این تپه بود - از فرصت استفاده کرد و با نیروهاش حمله کرد و اون چند نفری که مونده بودند رو به شهادت رسوند و تپه رو تصرف کرد. و بعد اون سپاه تازه نفس از پشت سر به مسلمانهای از همه جا بیخبر که داشتند بغل بغل غنیمت جمع میکردند، حمله کردند ...

و این شد سرآغاز شکست تاریخی مسلمانها و شهادت حضرت حمزه ... و تا یک قدمی شهادت پیش رفتن پیامبر مهربانیها، طوری که دندان مبارکشون شکست ... و بیش از 90 زخم برداشتن حضرت امیر و کلی ماجرای دلخراش دیگه.

همه ش به خاطر اینکه چند نفر فکر کردند عقلشون بهتر از پیامبری میرسه، که با آسمانها در ارتباطه و از حقیقت هر چیز آگاهه ... پیامبری که خداوند به صراحت در وصفشون گفته: و ما ینطق عن الهوی . ان هو الا وحی یوحی و او هیچ سخنی را از روی میل و سلیقه خودش نمیگوید، و تمام سخنانش وحی الهیست که بر قلبش الهام میگردد ...

چند لحظه چشمهام رو بستم و در دلم گفتم: عجب آدمای پستی بودن! آخه مگه ممکنه آدم از زبون پیامبرش بشنوه که شما جهادت اینه که همینجا بایستی و هر اتفاقی افتاد از جات جم نخوری، بعد به همین سادگی مطابق نظر خودش عمل بکنه، و د برو که رفتی؟!

تا چند روز ذهنم درگیر این ماجرا بود و هرچی بد و بیراه بلد بودم از ورای تاریخ نثارشون میکردم و خیالم راحت بود که اگه من جای اونها بودم جزو همونهایی میشدم که موندن و به جهادشون وفادار موندن.

در همین خیال خوش بودم که یک روز وقتی داشتم به خودم و زندگیم فکر میکردم، ناگهان همه چیز مثل تکه های پازل سر جای خودش قرار گرفت و تمام هارت و پورتهام رو باطل کرد. چی؟ یه جمله خییییلی معروف که هرکدوممون هزار بار شنیدیمش :

اینکه یادم اومد که پیامبر به من بعنوان یک زن مسلمان فرموده اند: " جهاد المرء حسن التبعل "  جهاد زن خوب همسرداری کردن است ... یعنی گفتن:

ای خانم رضوان! شما از طرف من مامور این بخش از دنیای اسلامی. تپه احد شما این خونه و زندگی شماست و این همسرجان که باید به بهترین نحو براش همسری کنی ... تپه احد شما قلب همسرته که باید مراقب باشی همیشه فقط و فقط در تصرف عشق الهیش به تو باشه و کاری کنی که هیچ جا و هیچ کس رو به بودن توی این خونه و در کنار تو ترجیح نده ...

سرت رو بالا بگیر و با افتخار برای انجام این ماموریت مهم تلاش کن. چون اگه موفق بشی، این خونه به یک دژ نفوذ ناپذیر تبدیل میشه که من دیگه خیالم راحته که دشمن از طریق آدمهای این خونه، کاری از پیش نمی بره ...

و حالا من با تمام هوشم، با تمام خلاقیتم، با مدرک دانشگاه تهرانم و با هر نعمتی که خدا بهم داده، ایستاده ام و با افتخار از تپه احد زیبایی که پیامبرم به من سپرده اند، مراقبت میکنم ... و افتخار میکنم که تمام تمرکزم و توانم رو در خدمت اجرای ماموریتی گذاشته ام که از لبان مبارکشون خطاب به شخص من صادر شده ... و عاجزانه از خدا میخوام که اونقدر دنیا دوست نباشم، که به طمع جمع مال و عنوان و مدارج بالای علمی محل ماموریتم رو ترک کنم ...






نظرات  (۱۵)

سلام....
من کلا درگیرم....
واسه مون دعاکنین...
ان شاء الله بعدا دوباره میایم ودرددل میکنم...
پاسخ:
سلام
:)
انشالله
  • تا اینجا خواندم...
  • گاهی بعضی خبر ها تنها نیستند.مقدمه یا موخره دارند نمونه اش خبر....

    http://baketab.blog.ir/post/6
    سلام
    عیدتون مبارک....

    امام علی علیه السلام فرمودند:

    علم; ارثیه اى با ارزش، و ادب; زیورى نیکو، و اندیشه; آئینه اى صاف، و پوزش خواستن; هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود. و براى با أدب بودنت همین بس که آنچه براى خود دوست ندارى، در حقّ دیگران روا نداشته باشى.

    أمالى طوسى : ج ۱، ص ۱۱۴

     
    پاسخ:
    سلا علیکم
    سلام


    http://zareh.blog.ir/post/401
    پاسخ:
    سلام
  • خانومـِ میمـ
  • سلامـ ..

    میدونی زن امروز دچار این درگیری هاست ..

    ممنون که این درگیری ها رو به بحث گذاشتی و وبلاگ معرفی کردی و ...کار بزرگیه ..

    اگر خدا بخواد و اطلاعاتمـ ر وبتونمـ در این زمینه کامل کنمـ دوست دارمـ در این زمینه بنویسمـ ..

    پاسخ:
    سلام
    انشالله بنویسی و استفاده کنیم
    سلام....

      خدا را...

    http://taknevisi.blog.ir/post/8

    سلام خسته نباشید

    "وقتی از یک حکم هندسی نزدیک نیم میلیون حکم استخراج می شود از قرآن چه...؟"

    بروزم با واقعه ای عجیب از ملاقات علامه حسن زاده آملی با یک ریاضیدان، من که خودم خیلی از مطالعه این واقعه به فکر فرو رفتم. تشریف بیارید.

    پاسخ:
    سلام
    سلام فاطمه مهربان!
    پستت را نگاهی کردم گذرا، خیلی طولانی است، فردا میانترم دارم، برمیگردم بانو، میخوانمش، قصد فقط عرض کردن سلامی بود...
    پاسخ:
    سلام گل دختر :)
    حق داری. خیلی طولانی شده واقعا :| هر وقت، تونستی بخون و نظرتو بهم بگو
    موفق باشی
  • خارج ازچارچوب
  • خوندمُ استفاده کردم.
    تشکر جدا
    پاسخ:
    خدا رو شکر
    سلام دوباره

    http://farsiyad.blog.ir/post/7

    پاسخ:
    سلام
    سلام

     ریخت و پاش کنید....

    http://zareh.blog.ir/post/321
     
    کمی برای دل....

    یا علی
    پاسخ:
    سلام
    خیلی عالی بود...
    تمام مطالب به یک طرف
    و معرفی وبلاگتون هم به یک طرف
    استفاده کردم...
    پاسخ:
    دقیقا هدف اصلی همین بود(معرفی وبلاگ) :)
    با سلام...

     اولین آموزگارم...

    http://taknevisi.blog.irpost//5
    پاسخ:
    سلام علیکم
  • حسین بوذرجمهری
  • سلام.
    بسیا ر زیبا و عالی بود.
    فقط انسان جایزالخطا نیست. یعنی خطا برای انسان جایز نیست. بلکه انسان ممکن الخطاست. امکان خطا دارد. این اشتباهی است که پشتوانه دینی ندارد و متاسفانه وارد ادبیات الهی ما شده است.
    خیلی خوشحالم که شما یکی از دغدغه هایتان را خیلی خوب پیگیر هستید. این شاخه آن شاخه نمیپرید. مسئله زنان برایتان خیلی مهم است. انشالله این درد و دغدغه تان نتیجه بدهد و یکی از بزرگترین مشکلات این مرز و بوم را حل کند.
    سلامت باشید
    یاعلی
    پاسخ:
    سلام
    لطف دارید
    ممنون که مطلب رو دقیق خوندین. کلمه اصلاح شد
    زنده باشید
    علی یارتون
    سلام....

    ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز زن رو به شما تبریک میگم....

    عیدتون مبارک....

    تقدیمی *ذره* به صاحب این خانه:

    امام صادق علیه السلام :
    مردى خدمت پیامبر صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم آمد و عرض کرد : اى رسول خدا ، به چه کسى نیکى کنم ؟ فرمود : به مادرت . عرض کرد : سپس به چه کسى ؟ فرمود : به مادرت . عرض کرد : بعد از او به چه کسى ؟ فرمود : به مادرت . عرض کرد : سپس به چه کسى ؟ فرمود : به پدرت .

    الکافی : 2 / 159 / 9 منتخب میزان الحکمة : 614
    پاسخ:
    سلام
    ممنون
    خدا خیرتون بده

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی