اینجا چراغی روشن است

تره بار

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ب.ظ

مریم می گوید:"تو برو پول اینا رو حساب کن. من برم میوه بگیرم... راستی چی بردارم؟"
نگاهی به میوه های تر و تازه و به ردیف چیده شده  توی جعبه ها می اندازم و می گویم:"نمی دونم! پرتقال خوبه؟ پرتقال و کیوی..."
سری به نشانه ی موافقت تکان می دهد و می رود به سمت جعبه های پرتقال.
می ایستم توی صفِ صندوق و حواسم به هندوانه هایی ست که مثل آدم های شکم گنده ی افاده ای پا روی پا انداخته با غرور و تکبر خاصی به بقیه میوه ها نگاه می کنند. بهشان دهن کجی می کنم. چشمم می افتد به پسرکی هفت هشت ساله، که با مظلومیت خاصی زل زده است به من. یک پلاستیک هویج توی دستهای کوچکش گرفته و ایستاده کنار مردی که لباس پارک بان ها تن اش است. مرد که حدس می زنم پدر اوست، پلاستیک سیب زمینی به دست گرفته  و خسته و کلافه به نظر می رسد.

به دستهای خودم نگاه می کنم. چندتا پلاستیک پر از خیار، گوجه، هویج و فلفل دلمه ای به اضافه ی دو تا کلم سفید ِ بزرگ. دوباره نگاه ِ معصومش را حس می کنم. صورتِ آفتاب سوخته و گونه های تکیده اش، دلم را یکجوری میکند. به سرم می زند بروم  هرچی توی دستم است بدهم بهش. شاید از سوز ِنگاهش کم شود... صدای مریم از این فکر درم می آورد:"بیا اینا رو هم حساب کن".

پانزده هزارتومان می گذارم توی ترازوی صندوق دار. پلاستیک های خرید را بین خودم و مریم تقسیم می کنم. یاد پسرک می افتم و با نگاه، فروشگاه تره بار را زیر و رو می کنم. نیست. عوضش پسرکی با لباس کاراته بازها را می بینم که ایستاده کنار جعبه های هندوانه. صورتش چاق و لپ هایش گل انداخته اند و نفس نفس می زند. پدرش چندتا بسته ی توت فرنگی را روی هم سوار می کند و خوش و خرم می زنند بیرون.

از مریم می پرسم  پسر لاغر اندامی را که با پدرش کنار جعبه های سیب زمینی ایستاده بود، دیده است؟ می گوید:"نه"

از تره بار که خارج می شویم، احساس خفگی می کنم. زل می زنم به میوه های توی دستم . نگاهِ  معصوم پسرک توی ذهنم دهان باز می کند. یک لحظه انگار تمام دور و برم می شود نگاهِ او... ماشین ها، خانه ها، درخت ها... همه می شوند یک جفت چشم ِ میشی رنگ، که مظلومانه زل زده اند به خریدهای توی دست ِ من. چشم هایم را روی هم می گذارم و نفس عمیقی می کشم. دلم می خواهد زمین دهان باز کند و من و میوه ها را یک جا ببلعد.
  پسرکی که لباس کاراته بازها را پوشیده با پدرش از کنارمان می گذرند.خوب که نگاه می کنم روی گردن هایشان به جای سر یک جفت هندوانه بزرگ تلو تلو می خورد...

  • .:.چراغ .:.

نظرات  (۱۷)

امام کاظم علیه السلام:

«مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ.»:

هر که خود را از ریختن آبروی مردم نگه دارد، خدا در روز قیامت از لغزشش می گذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.
امور جهان بر اتفاق استوار نیست تا گاهی ایمان و عدل برپا باشد و گاهی شرک و ستم حکومت کند و عالم هستی هیچ رنگی نداشته باشد. جهان به رنگ خداست و باطل رفتنی است.....
http://darmasiran.mihanblog.com/post/49

....................................................................................
سلام...
مشهد الرضا دعا گویتان هستم
حلال بفرمایید...

* گرفتِ یار

پاسخ:
سلام
ممنونتم عزیز
دعا کن به زودی من دعاگوت باشم :)
سلام 
از خواندن خبر موفقیت شما خیلی خوشحال شدم
همیشه موفق و پیروز باشید...
پاسخ:
سلام
خیلی ممنون.سلامت باشید
در شبانه روز، ترجیحا دل شب، ده دقیقه ای با خدا خلوت کن. وضو بگیر و سر
سجاده ات بنشین و به خداوند عرض کن به دیدار شما آمده ام. اگر خطاهایت و افکار
دنیوی به ذهنت آمد، چند بار استغفار کن، برطرف می شود و فضای دلت خلوت و روشن
می شود. آن گاه صلوات بفرست تا نورش بیشتر شود. اگر بر این کار مداومت نمایی، این
ده دقیقه همه ی اوقات شبانه روزت را خواهد گرفت.
حاج محمد اسماعیل دولابی

پاسخ:
عالی...

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

سید مهدی نقبایی

پاسخ:
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت...
عالی بود این شعر...
ممنون
  • مسعود امجدیان
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    آقا راه نظر را نبندید شاید کسی خواست پای مطلبی فحشی بنویسد تا دل حسودش آرام گیرد!
    موفق باشیدو
    پاسخ:
    دقیقا به همین علت دیدگاه بسته شده!
    سلامت باشید

    هوالعالم

    یکبار به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از دوستانم به تهران برگشتم.

    نزدیکی های سحر بود که به خانه رسیدم.

    وقتی وارد خانه شدم،دیدم همه بچه ها خواب اند ولی آقا بیدار است،

    چای حاضر کرده بودند،میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من.

    دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب و گفت:

    همه روحانیون این قدر خوبند؟!

    ***پاره ای از خورشید،گفته ها و ناگفته ها از زندگی شهید مطهری/مصاحبه با همسر استاد***

    پیامبر اکــرم (ص):

    بهترین شما کسی است که بیش از دیگران خیرش به خانواده برسد.

    عبادت بجز خدمت خلق نیست/به تسبیح و سجاده و دلق نیست


    غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است
    می شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است

    ارزش عبد در افتادن در سجاده است
    سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است

    خانه ای هست در اینجا که کریم اند همه
    سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است

    دل ما سوخت در این راه ولی ارزش داشت
    هر که این گونه نباشد ضررش بیشتر است

    بی سبب نیست که آواره ی هر دشت شدیم
    هر که عاشق شود اصلاً سفرش بیشتر است

    هر گدایی برسد لطف که دارد امّا
    به گدایان برادر نظرش بیشتر است

    گرچه گفتند خدیجه است ولی ما دیدیم
    در جمالش که جلال پدرش بیشتر است

    وسعت روح بدن را به بلا می گیرد
    غیر زینب چه کسی درد سرش بیشتر است؟

    "علی اکبر لطیفیان"
     
    پاسخ:
    زیبا بود
    ممنون
    سلام
    به این دو جمله توجه کنید:

    *آیا هوا روشن است؟ آیا هوا روشن هست؟*

     کدام یک صحیح تر می باشد؟

    http://farsiyad.blog.ir/post/9
    پاسخ:
    سلام

    چه عکس عجیبی برای خواب گذاشتی!

     

    عیدت پر برکت

    التماس دعا

    پاسخ:
    جدا شدن روح از جسمو نشون می ده.  :)

    عید شما نیز هم مبارک
    محتاجیم
    مراقب نگاه‌ها و آه‌های سوزان امثال آن پسرک باشیم که گاهی تمام زندگیمان را می‌سوزاند. شنیده بودم که یکی از علما سفارش میکرد که اگر توان و یا حال کمک به فقرا را ندارید لااقل جلوی آنها مانور دارابودن ندهید.
    سلام...

    ایام ولادت نور دیده آقا علی بن موسی الرضا  *آقا امام  جواد * و بزرگ مرد کوچک کربلا* حضرت علی اصغر* علیهم السلام بر شما مبارک...

    - هدیه* ذره* یه صاحب این خانه....

    1.امام جواد علیه السلام :
     القَصدُ إلَى اللّه ِ تعالی بِالقُلُوبِ ، أبلَغُ مِن إِتعابِ الجَوارِحِ بِالأعمالِ 

    امام جواد علیه السلام :
    به دل آهنگ خدا داشتن برتر است تا خسته کردن جوارح به عبادت .
    بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 364 .


    2. امام جواد علیه السلام : غِنَى المُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النّاسِ
    امام جواد علیه السلام :توان گرى مؤمن در بى نیازى از مردم است .
    بحار الأنوار ، ج 78  .ص 109

    پاسخ:
    سلام
    ایام بر شما نیز مبارک
    ممنون از هدیه خوبتون
    دلم تنگ شده است ....
    برای تو....
    و...
    http://taknevisi.blog.ir/post/15
    سلام....

    تفسیر....


    پاسخ:
    سلام
    سلام 

    این صحنه ها رو هر روز تصور می کنم،  هر بار که مامانم خسته و ناراحت میاد و میگه قیمت فلان جنس بازم رفت بالا،  اشکم در میاد واسه پایین تر از خودمون،  به مامان میگم،  باز ماها همه مون سالمیم،  باز بچه ی کوچیک نداریم تو خونه،  باز ما یه  سقفی بالا سرمونه،  باز..   

    کرم داران عالم را درم نیست 

    درم داران عالم را کرم نیست :(
    پاسخ:
    من هر روز که می رم تو خیابون، هر بار که یه دستفروش یا گدا می بینم، خصوصا وقتی سنش بالاست و ضعیفه، دلم می خواد از ناراحتی بمیرم...
    دلم می خواد به همه شون کمک کنم اما تواناییشو ندارم...
    :(

  • خارج ازچارچوب
  • خدا کنه قلب‌مون درد بگیره.خدا کنه چشم‌هامون بسته نشه.نیاد اون روزی که کله هندونه‌ای بشیمُ و شعاع دید‌مون بشه محدوده شکم‌مون.

    پاسخ:
    واقعا..
  • عرفان اقوامی
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام و درود بر شما دوست عزیز
    میلاد با سعادت امام باقر (ع) را به شما تبریک عرض می نماییم
    با مطلبی درباره ی مجسمه ی آزادی آمریکا در خدمت شما هستم!
    لطفا آن را مطالعه کرده و نظر خود را در رابطه با آن بیان کنید.
    موفق و پیروز باشید
    عرفان اقوامی - پارسی سمپاد
    یا علی (ع)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی