اینجا چراغی روشن است

پنجره ها

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ب.ظ

هندزفری توی گوشهایم. آهنگ های خواننده ای فرانسوی که نمی شناسمش یکی بعد از دیگری پخش می شود. دارم در یکی از بزرگترین خیابان های دنیا پیاده روی می کنم. یک خیابان عریض پر از درخت های بهارنارنج با کلی پرنده لای شاخه وبرگ ها، که صدای زیبای آوازشان وادارم می کند بعد از چند دقیقه هندزفری را از توی گوشهایم درآورم.

هوا نه گرم است نه سرد. نه آفتابی و نه ابری. تنها نسیمی می وزد و برگ درختها را تکان میدهد. پنجره ی تمام خانه ها باز است و پرده های سفید آرام می رقصند. جلوی پنجره ی هر خانه کودکی دو، سه ساله نشسته و با اسباب بازی اش ور می ورد. همه ی بچه ها موهای بور، ابرو و چشم های سیاه و پوستِ رنگ پریده دارند. زیر چشمهاشان گود افتاده و به طرز عجیبی به هم شبیه اند.

باد شدید میشود. بچه ها یکی یکی پنجره ها را می بندند و می روند.

چند لحظه بعد پنجره ها باز می شوند و پیرزن هایی با موهای سفید و صورت های چروکیده بافتنی به دست می نشینند پشت پنجره.

چند قطره خون می ریزد جلوی پاهایم. آسمان را نگاه می کنم. سرخ است. چند تا کودک دارند روی ابرها دنبال یک کودک دیگر می دوند و با چوب توی سرش می زنند. پنجره ها دوباره بسته میشوند. صدای آواز پرنده ها کم کم آنقدر ناهنجار می شود که انگار دارند جیغ می کشند. ناچار هندزفری را می چپانم توی گوشهایم اما افاقه نمی کند. گوشهایم را می گیرم.

پنجره ها دوباره باز می شوند. همه ی پرده ها سرخ اند.

نگاه زن ها و مردهایی پشت پنجره ایستاده اند، به نقطه نامعمولی دوخته شده است. آسمان سیاه شده اما زمین روشن است. توی سیاهی آسمان سایه های محو چند کودک، که کودک دیگری را دنبال می کنند پیداست. و سایه ی محوِ چوبی که محکم بر سر کودک فرود می آید... صدای ناله ی معصومانه ای عالم را پر می کند. یک لخته ی بزرگ خون روی صورتم که رو به آسمان می ریزد. جیغ می کشم. زن ها و مرد های پشت پنجره گریه می کنند. پنجره ها محکم بسته می شوند. شیشه ها خرد می شوند و باد پرده ها را می کند و با خود میبرد.

ته خیابان، آسفالت سطح زمین تمام می شود. یک مشت خاک برمی دارم و صورتم را از خون پاک می کنم. ناگهان هوا روشن می شود. آنقدر روشن که  چشمم را می زند. به آسمان که نگاه می کنم دو  خورشید می بینم...


  • .:.چراغ .:.

نظرات  (۱۰)

  • واقعیت سوسک زده
  • دو خورشید را یاد فیلم روز واقعه افتادم ...
    پاسخ:
    ممنون که سر زدی :)
  • حسین بوذرجمهری
  • سلام
    چطور؟ O.o
    پاسخ:
    سلام
    همینطوری خب
    رسم همسایگی و این حرف ها
    شهید چمران ره :

    خدایا من کوچکم ، ضعیفم و ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم ؛ به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و بدرستی تدبیر کنم.

    خدایا دلم از ظلم و ستم گرفته است ؛ تو را به عدالتت سوگند می دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار نده.

    خدایا می خواهم فقیری بی نیاز باشم که جاذبه های مادی زندگی مرا از زیبایی عظمت تو غافل نگرداند.

    خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
    پاسخ:
    تشکر که هرازگاهی نور میارید تو ظلمت اینجا...
    بسیار زیبا بود.
    پاسخ:
    ممنون

     .........غبار غم.............


    زلف.........

    ........
    ....
    نَفَسَم .......

    سلام مومن !
    شما دعوتین به محفلی از رندان ....
     

    این بار با مطالبی با عنوان :
    و باز شدیم مشغول ...


    منتظرتون هستیم

    سلام
    ضربه ناشی از تغییر شرایط به نظرم خیلی خوب جاگیر شده در متنی به این کوتاهی.
    اما به طور کلی فهم معنای ذهنی نویسنده متن برای من دشواره و نمیدونم این به خاطر نمادمند بودن بیش از حد نوشته است یا غلبه جنبه ذهنی بر عینی.
    تصویر خوبی انتخاب شده.
    کلمه "هندزفری" یه کم نچسبه. روی معادل فارسیش فکر کنید بد نیست.
    در کل لذت بردم.
    پاسخ:
    سلام
    ممنون از دقت نظرتون
    شاید دومی باشه(غلبه جنبه ذهنی)شاید هم هردو. وقتی داشتم می نوشتمش چندتا مفهوم همزمان تو ذهنم بود و یه کم عجیب شد


    سلام

    چه خوب.....
    شاید اولین نفری بودم که امشب داستان شما را خواندم....
    آفرین بر استعداد شما....


    راستی منظور از دو خورشید؟
    پاسخ:
    سلام
    ممنون از لطفتون

    منظور از دو خورشید رو بذارید برداشتِ آزاد بمونه :)
    " صراط " می گوید :
    برای رسیدن به عبودیت نخست باید سر در لاک خود فرو برد و خلوت گزید و طرحی برای ساختن ساختمان آینده رقم زد. اما ماندن در خلوت تا پایان, پاسخگوی روح پرسشگر آدمی نخواهد بود.

    *هیئت مجازی کتاب...

    http://heyateketab.blog.ir/post/90

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی