اینجا چراغی روشن است

وقتی ته همه چیز در می آید...

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ب.ظ

من واقعا مانده ام که چرا هر وقت، گمان می برم به سرچشمه ای رسیده ام، همه چیز سراب می شود دود می شود می رود هوا. از خیلی ها شنیده ام که مثلا تحول ما با فلان کس یا فلان چیز شروع شد. نقطه ی عطف زندگی مان همان بود. من از دبیرستان منتظر نقطه ی عطف زندگی ام بوده ام.

درست وقتی فکر می کنم فلان استاد آخرتِ مذهب و خرد و اندیشه است؛ منجی ست، وقتی بیشتر سوال می پرسم ته اش در می آید...

یا فلان کتاب را از فلان اندیشمند می خوانم، فکر می کنم مخاطب کتابش من بوده ام! می روم بقیه ی کتابهایش را می خرم، یکی دو هفته توی عرشم اما کمی که می گذرد؛ ته کتابها در می آید؛ عرش ترک برمی دارد و با صورت روی فرش می افتم!

فکر می کنم فلان آدم خیلی خاص است. مذهبی هم که هست.(در بین آدم های غیرمذهبی خاص بودن چیز عجیبی نیست چون اکثرا تفکر قالبی ندارند به قول شهید بهشتی)پس شاید بشود از راهی که طی کرده پرسید... ته اش در می آید.

فکر می کنم فلان دوره را اگر بروم احتمالا نقطه ی عطف مورد انتظار رخ می دهد! با آن سرفصل های جذاب و اساتید غیرقالبی همه چیز تازه و نو به نظر می رسد. جلوتر که می روم همه چیز عادی می شود(البته ته این یکی هنوز درنیامده برایم)

و البته ته ِ خودم! ته علاقه هایم. توانایی هایم. درست وقتی فکر می کنم بهتر است تمرکزم را بگذارم روی نوشتن و قلم دست می گیرم، از آن همه واژه و طرح و ایده چیزی باقی نمی ماند و ته اش به خودم می گویم:"نویسندگی؟که چی؟ چرا مثلا معلم نشوم؟چه فرقی می کند؟"

ته دانشگاه، ته کتاهایم، ته فیلم، ته موسیقی، ته نوشتن، ته نقاشی، ته آدم های دور و برم، ته خودم، ته همه چیز درآمده... جز خدا. که هنوز سراغش نرفته ام ببینم ته دارد یا نه. البته شاید خیلی از کارها را در واقع برای رسیدن به او کرده ام اما هیچوقت پی صراط مستقیمش را نگرفته ام. چون هر بار خواسته ام یکراست بروم سراغ خودش، هر وقت کمی بهش نزدیک شده ام، همه ی چیزهایی که پیش از این سراب بودنشان مسجل شده بود دوباره سر بر می آورند. جذاب و دوست داشتنی و بی انتها به نظر می رسند و با یک قدرت باورنکردنی از صراط خدا بیرونم می کشند...

اما نتیجه ی این بحث؟ نتیجه ای ندارد فعلا. همانطور که گمان می کنم زندگی ام تا بحال، بی نتیجه ترین و عقیم ترین زندگی در طول تاریخ بشریت بوده است... .


+ راستی! ته ِ چیزها و آدم هایی که گفتم هیچ مشکلی ندارد. این من هستم که همیشه خواسته ام در کمترین زمان ممکن به نتیجه برسم. و نتیجه فقط از دست رفتن زمان و دلزده شدن خودم بوده است :)

  • .:.چراغ .:.