اینجا چراغی روشن است

من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟ *

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ب.ظ
این شعر و این صوت* رو طی زیر و رو کردن وبلاگ یک بنده خدا پیدا کردم و عجیب به دلم نشست. هم این دو و هم باقیِ پست های این وبلاگ. 
راستش انقدر مطالب رو دوست داشتم که دلم نیومد این وبلاگ رو به کسی معرفی نکنم.
امیدوارم راضی باشند از این بازنشر...


آخر کجای این شبـم ، کاین سان گرفتار تبم /  گویی درین گوی غمین، با یوغ و زنجیر آمدم

صدها به عشق روی تو ، این سو روان آن سو دوان  /  من لیک از این خیلِ روان، گویی کمی دیر آمدم

در این زمین نفس خویش، هر آن شوم رنگی دگر /  من از زمین و از زمان، ولله دگر سیر آمدم

هر کس پی عشقی روان من از پی خویشم دوان /  عقلم تبا گشت و نشد، پیر و زمین گیر آمدم

آخر خداوندا چه سود، هر در گشودم آن نبود /  یاری نما اینجا کجاست، از جمله دلگیر آمدم

راه خراباتم نما، تا جان خود آنجا کشم /  پشتم خمید از بار جهل، عاجز ز تدبیر آمدم

زین داعیه تنها شدم ، سوی دلم هر جا شدم /  رسوا شدم در جهل خویش ، با طرد و تکفیر آمدم

راه ابد در پیش من ، عجزی عجب در خویش من /  بازآ و در رویم نگر ، در کوی تو پیر آمدم





  • .:.چراغ .:.