اینجا چراغی روشن است

نمایشِ کتاب

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۴ ب.ظ

صبح_داخلی_مترو

جمعیت،کنار سکوهای ایستگاه مترو ایستاده اند و هر چند ثانیه یک بار  بی صبرانه به داخل تونل سرک می کشند. بعد از بیست دقیقه انتظار، قطار ِ شهر آفتاب وارد ایستگاه می شود. من به همراه دو نفر از دوستانم جلوتر از همه ایستاده ایم. درهای قطار که باز می شود، با هجومِ جماعتِ خشمگین به جلو رانده می شویم. اطرافم را، در جستجوی هر چیزی که بتوان به آن آویزان شد می کاوم؛ ولی تا چشم کار می کند آدم است. جای سوزن انداختن نیست.

می گویم:«گفتم زودتر راه بیفتیم! دیر راه افتادیم و حالا حقمونه پِرِس بشیم».

دوست شماره1، در حالیکه صورتش سرخ شده و نزدیک است از شدت فشار جمعیت غش کند، با صدایی ضعیف جواب می دهد:«چیزی نشده که بابا. الان می رسیم». 

توی دلم می گویم:«حالا مجبوری تو این شرایط جواب بدهی؟ شد یک بار حرف مرا تایید کنی؟ کاش یک بار هم که شده تقصیرت را قبول کنی».

دوست شماره2 در این وضعیت هم دست از گوشی اش برنمی دارد. اخمهایش توی هم است و با انگشت های بلندش، تند تند تایپ می کند.

تا وقتی که به نمایشگاه برسیم، چند نفری با فحش های آبدار از خجالت هم در می آیند. پاهای بیشماری له می شود و لب و دماغ یکی دو نفر با آرنج نفرِ جلویی از ریخت می افتد.


پیش از ظهر_خارجی_محوطه نمایشگاه

چند مرد با گریم و لباس های نامتعارف، در مسیر ایستاده اند و جمیعت را به سمت محل برپایی نمایشگاه راهنمایی می کنند. صف طویلی از افراد، منتظر ماشین های برقی اند. با اینکه هوا حسابی گرم است و احساس کوفتگی می کنیم با دیدن صف، ترجیح می دهیم پیاده خود را به نمایشگاه برسانیم. بعد از یک پیاده روی نسبتا طولانی ساختمان نمایشگاه پیدا می شود.

از بخش بین الملل می گذریم و وارد بخش ناشران عمومی می شویم. همان جا قرار و مدارهایمان را می گذاریم و از هم جدا می شویم. خوشحال از اینکه امسال لیستِ کتابها و ناشران را یادداشت کرده ام، راه می افتم. اما وقتی دست توی کیفم می کنم، خبری از لیست مذکور نیست. ناامیدانه ذهنم را برای به یاد آوردن عنوان کتابها و ناشران می چلانم. سرانجام به هر زحمتی که هست، کتابها را پیدا می کنم و می خرم.

ظهر_داخلی_بخش بین الملل نمایشگاه

به اصرار دوست شماره 2 می روم بخش بین الملل و انتشارات آینده پژوه را پیدا می کنم. از وقتی که به تهران رسیده، یکریز از کتابها و کارگاه های شخصی به نام «عقیل ملکی فر» تعریف و تمجید کرده است. فردی که در حوزه تعالی فرد و خانواده کار می کند. قدری بدبینم. از بس که در این حوزه کتاب خریده ام، سخنرانی گوش کرده ام، کارگاه رفته ام و در نهایت اتفاق خاصی برایم نیفتاده است. در نهایت با خودم می گویم:«این یک بار هم روش».

بعد از ظهر_خارجی_زمین چمن نمایشگاه

همراه دوست شماره2، روی چمن های شهر آفتاب می نشینیم. چیزهایی می گوید و صورتش خیس اشک می شود. او که یکی از عزیزترین و بهترین دوست های من است_ و یا شاید عزیزترین و بهترین دوستم_حالا سخت گریه می کند و من هیچ کاری از دستم برنمی آید. جز اینکه یک مشت خزعبلات بعنوان دلداری تحویلش بدهم. با وجود اینکه حرفهایش عمیقا ناراحتم می کند، نمی توانم واژه ها را درست کنار هم بچینم. با خودم فکر می کنم از کی قدرت همدلی ام را از دست دادم؟! چرا واژه های دوستانه و محبت آمیزِ توی ذهنم ته کشیده اند؟ من را چه شده است؟


نیمه شب_داخلی_خوابگاه

کتابهایم را روی میز می چینم و از هر کدام چند ورقی می خوانم. و بعد تصویرشان را در دوربینم ثبت می کنم. با خودم فکر می کنم که ای کاش همه را خوب بخوانم و وقت و هزینه ای را که صرفِ خریدشان کرده ام، هدر ندهم. کاش یادم بماند که امسال کتابهایم را برای چه خریدم. یادم بماند که امسال برای رسیدن به نمایشگاه چقدر اذیت شدم. یادم بماند که امسال دوستم چه حرف ها زد و چه گریه ها کرد. که هیچ چیز اتفاقی نیست. تلاقی این اتفاق ها با هم اتفاقی نیست... . 


  • .:.چراغ .:.

نظرات  (۶)

  • واقعیت سوسک زده
  • کتابهایتان مبارک
    پاسخ:
    سلامت باشید :)
    سلام به آدرس ناکجا آباد پست کنید ممنون
    ممنون
    منم دوست داشتم بیام
    اما نشد 
    پاسخ:
    چیز زیادی رو از دست ندادید

    منم امروز دیدمش مگرنه حتما زودتر میگفتم
    پاسخ:
    در هر صورت ممنونم
    انشالله می گیرمش
    سلام خانوم
    کتاب «جنسیت و زبان قرآن» نوشته مجید دهقان، مال نشر مرکز تحقیقات زن و خانواده احتمالا باید به کار شما بیاد
    خودم نه خوندم کتاب رو و نه دیدم از روی عنوان گفتم احتمالا به درد شما می خوره
    پاسخ:
    سلام
    ممنونم. احتمال زیاد با موضوعم مرتبطه
    ای کاش زودتر گفته بودید. بودجه ته کشید :))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی