اینجا چراغی روشن است

احساس نیاز به دانستن حقیقت

شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۷ ب.ظ

اول.

داریم نماز می خوانیم. آنقدر نزدیکیم که سجاده هایمان، بر هم مماس شده اند. فرق مان این است که یک نفرمان دست به سینه می گذارد و آن یکی نه. یکی مهر دارد و آن یکی پیشانی اش را بر سجاده می گذارد. من پیش خودم فکر می کنم، حق با من است و او شیوه ی خودش را درست می داند.
رفیق سکولارمان که اعتقادی به نماز ندارد، زیر چشمی به خم و راست شدن ما دو نفر نگاه می کند و لابد پیش خودش فکر می کند که ایمان قلبی کافی ست. 

یک مسیحی، یهودی یا زرتشتی باور دارد که از نظر عقیدتی بر حق است. یک آتئیست مطمئن است که خداپرست ها یک مشت احمق اند که از سر «ترس» و «تنهایی» موجودی به نام خدا را در ذهن شان خلق کرده اند. هندوها کریشنا و دیگر الهه هایشان را تنها خدایان قابل ستایش بر روی زمین می دانند. بودیسم ها به نیروی درون معتقد اند و شک ندارند که تناسخ حقیقت دارد.

در حیطه دیدگاه های سیاسی و اجتماعی نیز همین وضعیت وجود دارد. همه ی آدم ها باورهایشان را بر اساس حق می دانند و مرام و مسلک دیگران را نادرست می پندارند. نهایتا اگر خیلی روشنفکر باشند، می گویند همه عقاید قابل احترام است.
 آدم ها معمولا به دنبال کتابها، مطالب و اخباری می روند که بر باورهایشان مهر تایید می زند. رویدادها را بر اساس پیش زمینه های ذهنی شان طوری تفسیر می کنند که خلل چندانی به باورهایشان وارد نکند. غالبا میل چندانی برای تامل در دیدگاه های مخالف ندارند و حتی اگر یک روز به این نتیجه برسند که اشتباه کرده اند، آنقدر پذیرش این موضوع برایشان سخت و چالش برانگیز است که ترجیح می دهند همان مسیر قبلی را ادامه دهند. 

و من فکر می کنم که شاید انکار حقیقت از جایی شروع بشود که انسان عقیده ی موروثی خودش را تنها عقیده ی حقه ی عالم بداند و زحمت فکر کردن به خودش را ندهد.



دوم.

با دوستی در مورد نیاز انسان به خدا و دین و هدایت صحبت می کردیم. می گفت: "چرا وقتم را برای فکر کردن به چیزهایی تلف کنم که فایده ای برایم ندارند و فقط آرامشم را به هم می ریزند؟ من دارم زندگی ام را می کنم و هیچ نیازی به دین احساس نمی کنم". این حرفش آنقدر برای من عجیب بود که نتوانستم جوابی بدهم. اصلا در ذهنم نمی گنجید که آدم در طول زندگی اش، لااقل یکی دو بار، به این مسائل فکر نکرده باشد.

بعد که بیشتر فکر کردم، دیدم خودِ من هم تا قبل از ورود به دانشگاه آنقدر غرق در دنیای کودکانه ام بودم که نه سوالی داشتم و نه درد و دغدغه ای. و تا زمانیکه صحبت های اساتید و محتوای درس های دانشگاهی باورها و عقایدِ مذهبیِ موروثی ام را مثله نکردند علاقه ای به این مباحث نداشتم.
خانواده، محیط تربیت و تحصیل، افرادی که وارد زندگی مان می شوند، کتابهایی که می خوانیم، اخباری که گوش می کنیم و... تاثیر فوق العاده ای بر عقاید و باورهای ما دارند. و حالا این سوال در ذهنم پیش آمده است که چرا و بر چه مبنایی من اینجا قرار گرفته ام و او آنجا؟ و آیا می شود این دغدغه ها و مسئله ها را به جان کسی که ذهنیاتش هزار فرسنگ از ذهنیات من فاصله دارد، انداخت؟


  • .:.چراغ .:.

نظرات  (۱۰)

واقعا ؟ آیه ی وضو تو قرآن نیومده ؟ یه کم تعجب کردم برا شما والا ؟ یا ما برداشت غلطی داریم یا شما این آیه رو ندیدید

دقت کنید میگه وقتی خواستید نماز بخونید این کارو انجام بدید که نام این عمل رو وضو گذاشتند

 آیه6 سوره مائده(آیه وضو) : «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ ... ای کسانی که ایمان آورده‏اید! هنگامی که به نماز می‏ایستید، صورت و دستها را تا آرنج بشویید! و سر و پاها را تا مفصل [برآمدگی پشت پا] مسح کنید» 
پاسخ:
تعجب نکنید
آدمی ست و هزار و یک اشتباه و خطا ذهنی و لفظی!

  • ســـــر باز
  • می شود 
    به دو شرط:
    روحیه طلب و تسلیم داشته باشد
    پاسخ:
    وبلاگتان عالی ست
    موفق باشید
    ببخشید دیر جواب دادم. بنده در مقامی نیستم که بتونم اونطور که باید پاسخ سوالات شما رو بدم.

    بنده هم مثل شما در اصول ضعف دارم. کتاب معرفتی، یا کتب پاسخ به شبهات اصولی و ... و سخنرانی و اساتید رو داریم پس باید خودمون هم همت کنیم
    از همه مهم تر از نظر حقیر تفکر هست. هر قدر هم مطالعه باشه تا تفکر نباشه تا دغدغه و چالش ذهنی و فکری نداشته باشیم به حقیقت معرفت نمی رسیم. صرفا یک چیزهایی رو حفظ می کنیم که بعدها فراموش می کنیم. باید اول خودمون و عقاید و افکار خودمون رو به چالش بکشیم و این رو به عنوان یک سنت ثابت و یک مراقبه ی دائمی در زندگی داشته باشیم.
    همین مباحث خودش بهترین فرصت هست که ما هم دنبال ضعف های معرفتی بریم و معرفت و علم بیشتری کسب کنیم. اگر همت کنیم همین آدم های اطرافمون بهترین فرصت ها رو برای رشد ما فراهم می کنند. بهتر از هر کس همین ها عقاید ما رو تثبیت خواهند کرد.

    در پناه حق محفوظ باشید
    پاسخ:
    لطف کردید
    ممنونم
  • ههـــ ـــــ
  • سلام علیکم اول اینکه درباره ی اون اولی

    ما ها درسته شاید تو چیز های جزیی مشکل داشته باشیم اما در برخی چیزهای کلی فرق داریم اون هم خیلی  شاید از نظر شما شستن پاها به جای مسح کشیدن درست باشد و این جزیی است اما ماهایی که کتابمان یکیست باید بدانیم و تدبر کنیم که خدایمام از ما چه میخواهد آیا میخواهد مسح باشد یا شستن باشد آیا میخواهد شستن از بالا به پایین باشد یا از پایین به بالا اینها همه جواب دارند و اینها جزیی است که تبدیل میشوند به کلی 
    نیاز به پیدا کردن خدا برای همه مهم است خیلی هم مهم همه ی ما سعی در اثبات خداییم اما خودمان هم خوب میدانیم که خدا رو نمیتونیم تو مغزمون جای بدیم خدا جاش تو قلب ماست باید پیدا کنیم نه اینکه فکر کنیم که خدا کجاست و ...
    برای پیدا کردنش کتب اندیشه های پنهان استاد علا الدین اسکندری رو بهتون پیشنهاد میکنم

    علی یارتون 

    خدا هدایتمون کنه
    پاسخ:
    سلام
    البته طریقه وضو گرفتن در قرآن ذکر نشده.
    قبول دارم؛ خدا را با قلب بهتر میشه پیدا کرد

    ممنون از نظرتان

    جالب بود 
    منم بارها فکر کردم
    حتی به عقاید لاییک ها و...
    واقعا از بند عقاید موروثی رها شدن و تصمیم گرفتن آگاهانه سخت است
    پاسخ:
    بله واقعا هم سخت است
    انسان بدون اعتقاد و یا انسان بدون طلب و خواست ممکن نیست. انسان با عقاید و طلب هاش معنا پیدا می کنه.
    منتها بعضی ها سرشون کلاه رفته و به اسم روشنفکری و آزادی عقیده و بی قیدی و ... در دام بسته ترین ایدئولوژی های فکری و پست ترین عقاید و قید و بندها افتادند.
    شما با دلسوزی و محبت و با توکل به خدا و بدون تحمیل کردن عقیده یا صحبت خودتون و بدون اصرار کردن، باهاشون برخورد کنید. نتیجه رو هم بسپرید به خدا ان شاءالله درست میشه.

    دیگه هر چیز دیگه ای بگم توصیه هایی هست که خودتون بهتر از بنده میدونید.
    مثلا از مبانی صحبت کنید و از چیزی صحبت نکنید که برای اون شخص هنوز مبنایی نداره. مثلا معنایی نداره من برای یک آدم بی دین از روایات معصوم صحبت کنم. اول باید از توحید و معرفی و فلسفه ی نظام هستی و ... صحبت بشه بعد از معاد و نبوت و بعد مسائل و شبهات سطحی تر.
    به عنوان مثال تو محل کارمون یک بنده خدایی از دغدغه های شخصیش برام صحبت می کرد و به من انتقاد می کرد که چرا مثلا شما مثل همه سراغ فلان کار و فلان مدل تفریح و ... نمیرید. من هم از همین سوال شروع کردم و همه چیز رو به چالش کشیدم. فقط با یک سوال ساده: "که چی؟" یا "چرا؟" و وقتی خوب درگیر شد اون وقت شروع کردم یه مقدار از معاد و توحید صحبت کردن یعنی گفتم اگر میخوای به جواب اون چالش ها برسی اینجا جوابش هست. اینجا یه عقیده ای هست که برای تمام این مسائل فلسفه و منطق و توجیه داره و ... .
    از این گوشه ها تو صحبت ها خیلی میشه پیدا کرد. باید از همین ها که در واقع نشان دهنده ی یک دغدغه و فکر و سوال و طلب از اون شخص هست استفاده کنید. مثلا اگر از وضعیت فقر و ... صحبت کرد بد نیست که شما یه مقدار از سیره ی ائمه رو بگید و بهشون معرفی کنید. اگه قبول هم نکنند بهانه ای میشه که یه مقدار از سوالات و شبهات ذهنی خودشون رو چه به عنوان سوال و چه به عنوان ایراد و اشکال به حرف شما مطرح کنند و همون چالش ها و طلب ها و سوالات رو براشون به وجود بیارید و تشنه شون کنید بعد یه مقدار بهشون راه رو نشون بدید مطمئنا به لطف خدا کم کم این سوالات درونی کار رو به نتیجه میرسونه. البته که همون محبت و دلسوزی شرط هست.
    معذرت میخوام وقت تون رو گرفتم
    پاسخ:
    بسیار ممنونم از راهنمایی های خوبتان
    به هیچ عنوان وقتم گرفته نشد.
    در مورد مبانی متاسفانه انقدری قوی نیستم که بخواهم راه
    را به شخص دیگری نشان دهم. خودم هنوز در راهم و هزار و یک سوال دارم.
    مثل این است که کوری بخواهد دست کوری را بگیرد...
    تنها تفات مان این است که من پی جواب می گردم و او سوالی ندارد که جوابی بخواهد.
    (کاش آدرس میگذاشتید برای پرسیدن سوالهای بیشتر)

    سلام. اگر طلب داشته باشه، میشه.
    همه ی ما طلب درونی و فطری داریم و فقط باید گرد و غبار غفلت رو کنار بزنیم.
    برای کنار زدن غفلت ها و ایجاد طلب باید همون کاری رو کرد که محیط دانشگاه با شما کرد.
    عقاید و اعمال شون رو دچار چالش کرد. باید به فکر وادارشون کرد. باید سوال و طلب در حقیقت به وجود آورد. بیشتر از پاسخ باید سوال و چالش ایجاد کرد تا وادار به فکر کردن بشن و این فکر کردن خودش منشأ خیر میشه و به دنبالش دغدغه ی حقیقت جویی داره.
    با همراهی باید این کار رو کرد نه با ضدیت. میشه از همون دغدغه های خودش شروع کرد.
    سخته اما خیر و رحمت زیادی داره و حتما با الطاف الهی همراه میشه.
    پاسخ:
    سلام
    فرق من و او این است که من یکسری اعتقادات داشتم که دانشگاه به هم ریخت ولی او به چیزی اعتقاد ندارد که بشود به هم ریختش!
    و متاسفانه طراحِ سوال خوبی هم نیستم :| نمی دانم دقیقا چه بپرسم که احساس نکند دارم به سبک زندگی اش خرده می گیرم و تحقیرش می کنم.

    در مورد اینکه صراط مستقیم کدومه من هیچ چیز نمیدونم و نظری ندارم . حتی ایده ای هست مبنی بر اینکه صراط "ها"ی مستقیم وجود دارند . که من خیلی نمیتونم ازش سر در بیارم پس درموردش چیزی نمیگم .

    ولی در مورد قسمت دوم باید بگم که حرف ایشون یه جورایی متناقضه . همین که بگیم "فکر کردن به این مسائل فایده نداره" خودش یه جور دیدگاهه که باید با تفکر بهش رسید . 

    فکر می کنم آدمیزاد در طبیعتش به "دانستن" نیاز داره همین "دین" هم پاسخی برای این نیازه . به نظرم همه ی ما این خلأ ها رو داریم ولی با  چیزهای مختلفی پُرش می کنیم . یک سری با دین پرش می کنن و یک سری با روزمرگی سعی می کنن این خلا ها رو فراموش کنن . 

     به هرحال همه ی ما در طول زندگی دائم در معرض دوراهی ها و چند راهی ها قرار می گیریم اگه "مبنای فکری" محکمی نداشته باشیم سردرگم میشیم . اونجاست که این خلا ها سر باز می کنند . 

    پاسخ:
    بله!
    مشکل از جایی شروع می شود که این خلاءها را با روزمرگی ها پر می کنیم. 
    به قول ع-ص کسانیکه حرکتی ندارند سرگرم تنوع ها می شوند.
    .
    مبنای فکری محکمم آرزوست :))
  • محمد آذرکار
  • بابت روشنگری های ، وبلاگ چراغ ، سراج ! تشکر میکنم

    http://jorda.ir
    پاسخ:
    ?what

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی