اینجا چراغی روشن است

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بصیرت» ثبت شده است

همیشه با خودم فکر می کردم اگر سال88 تهران بودم، وسط آن بلواها حق و باطل را چطور تشخیص می دادم؟

کدام سمت می رفتم؟ حق را به کی می دادم؟ 

چند وقت پیش اتفاقی افتاد که باعث شد به یاد بیاورم، در زندگی هر آدمی هر سال، هر روز، هر لحظه فتنه ای به پاست؛ حق و باطل هم اغلب، به هم آمیخته اند و تشخیص شان سخت است. منظورم اتفاقات خاص نیست! منظورم پیش پا افتاده ترین و معمولی ترین رویدادهایِ صبح تا شبِ زندگی ما آدم معمولی هاست. از جدال لفظی با برادرمان سرِ کنترل تلوزیون گرفته، تا بحث با یک راننده تاکسی سرِ باقی مانده ی کرایه؛ و فقط کسی می تواند این فتنه های کوچکِ دم به دم را فهم کند و حق را از باطل تشخیص بدهد، که هشیار باشد، چشم فلق بین داشته باشد و کمی هم بصیرت؛ 

در روش تحقیق کیفی بهش می گویند: حساسیت نظری؛ به معنی: بصیرت داشتن، توانایی معنادار کردن داده ها و تجزیه ی عناصر مربوط از عناصر نامربوط. یک محقق اگر حساسیت نظری نداشته باشد نمی تواند تز بدهد. اگر هم تز بدهد، هم خودش به اشتباه می افتد و هم دیگران را با تئوری پر از ایراد و اشکالش به اشتباه می اندازد. منشاء حساسیت نظری، متون/کتب/اسناد، تجارب شخصی، تجارب حرفه ای و تجزیه و تحلیل مداومِ داده ها هستند. اینها همه دقت نظر یک محقق را بالا می برند تا جایی که مو را از ماست بیرون می کشد، سره را از ناسره تشخیص می دهد و نظریه ی راهگشایی ارائه می کند.

اما از روش تحقیق کیفی بگذریم. به روش زندگی برگردیم! طی پژوهشی که در جریانات اخیر زندگی ام داشتم، فهمیدم که هنوز هم حساسیت نظری ام(بصیرتم) پایین است. هنوز توی فتنه ها گیر می افتم. حق و باطل را یا تشخیص نمی دهم یا خیلی دیر از هم تشخیص می دهم. رودربایستی می کنم و از زدن حرف حق(هر چند کوچک و جزیی) بنا به هزار و یک دلیل مصلحت آمیز و محافظه کارانه طفره می روم . وقتی به خودم می آیم که حق را شهید کرده اند و همه چیز تمام شده... .

چند وقت پیش حقی از کسی ضایع شد،که من هم با سکوت خودم در آن نقش داشتم. من در مقابل سوء استفاده ای که از نامم شده بود، تنها به بهانه ی از دست نرفتن دوستی ها، سکوت کردم. و نمی دانستم آتشش یک روز دامن یک مظلوم را می گیرد. نمی دانستم با این سکوت در حق کسی ظلم بزرگی می شود. من، جزء ساکتین فتنه ای بودم که خیلی دیر تشخیصش دادم! بعدا که فهمیدم چه شده، رفتم و سکوتم را شکستم اما چه سود... خیلی دیر شده بود. به کسی ظلم شد و از حقی محرومش کردند. و آنهایی که فتنه به پا کرده بودند جایش را پر کردند... .

واقعیت این است که اگر بخواهیم دیر نشود، اگر بخواهیم دیر نرسیم باید نشانه ها را به موقع ببینیم. باید هشیار باشیم و در لحظه زندگی کنیم. دیدن نشانه ها آمادگی و بهوشیاری می خواهد. یک ذهن، یک قلب و نهایتا یک چشمِ آماده می خواهد. 

  • .:.چراغ .:.