اینجا چراغی روشن است

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیاز جنسی» ثبت شده است

نمی دانم چی شد که یکدفعه رسیدم به یکی از وبلاگ های مسبوق به سابقم!

خواندن پست هایش حس عجیبی داشت. بعضی خط ها را انگار من ننوشته بودم. واقعا باعث شد از خودم بپرسم من کی بودم؟

من کی ام؟ و از این دست سوال های عجیب و غریبی که تن آدم را مور مور می کند.

 نمی دانم برای شما هم پیش آمده یا نه؟ اینکه یک لحظه به هیچ چیز فکر نکنید، فقط و فقط به خودتان فکر کنید. خودی که در یک پیکر انسانی محبوس است.  همان خودِ بی شکلِ مجرد. آدم یکجوری می شود. خنده دار است. عجیب است. غیرقابل توصیف است.

قبلا تصورم این بود که لابد همه ی آدم ها، بعد از فکر کردن به چنین مسائلی، تن شان مور مور می شود. اما وقتی از اطرافیانم پرسیدم هیچکس نتوانست با این مسئله و احساساتی که در من به وجود می آورد، ارتباط برقرار کند... در واقع اصلا منظورم را نفهمیدند. بگذریم!

از بین مطالب این وبلاگ مسبوق به سابق بنا به دلایلی لازم می بینم این یکی را بازنشر کنم: +

گرچه، اگر قرار بود الان بنویسمش، احتمالا پیازداغش را کمتر می کردم. الان دیگر نمی توانم با آن ادبیات خیلی ارتباط برقرار کنم. و الان می دانم که نوشتن از این موضوعات،آن هم با این لحن، دردی را دوا نمی کند. مسائلی که زیرپوستِ جامعه جریان دارند. زیرپوستِ شهرها و زیرپوستِ خانه ها، بغلِ گوش خانواده ها!

قاتلِ 17 ساله ی ستایش قریشی درست بغلِ گوش خانواده اش آن جنایت وحشتناک را مرتکب شد. این مسائلِ زیرپوستی، فقط وقتی به چشم می آیند که تجاوز یا قتلی اتفاق بیفتد. آن وقت موجی از اظهارنظرهای جامعه شناسانه و دینی راه می افتد. یکی اثبات می کند که لامذهبی و بی قیدیِ قاتل، عامل جنایت بوده و نسخه ی تقوا  برای جوان های جامعه می پیچد و آن یکی نظام جنسی اسلام را از بیخ و بن رد می کند و آزادی جنسی را تنها راهِ نجات معرفی می کند. و وقتی اجماعی حاصل نشد، همه لال می شوند و در لاکِ بی تفاوتی شان فرو می روند. و یادشان می رود جوانانی را که نیاز جنسی، آنها را به هزار راه و بیراه کشانده است. حتی از مذهب دورشان کرده است. می توانم از موارد زیادی صحبت کنم که... بگذریم!

اصلا به ما چه... بروند تقوا پیشه کنند. اگر توانستند هفت خان رستم را رد کنند، ازدواج دائم بهترین کلید این مشکل است... یا اگر نشد زدواج موقت بکنند و هزارجور انگ بخورند.  اگر در قید و بند مذهب نیستند، زیرپوستی، طوری که گندش در نیاید، بروند یکجوری کارشان را بکنند. ازدواج سفید حتی! فوق آخرش بمیرند. کسی می داند این جوان ها چه مرگشان است؟ آن هم وقتی مسائل مهم مملکتی پشت در صف کشیده اند و در اولویت اند. 

مردم دغدغه ی نان دارند و رئیس جمهور و مشاورانش دغدغه ی برجام. آن وقت... بگذریم! 


* چند سال پیش در یک همایش، روحانی میانسالی مشغول سخنرانی در مورد همین مسائل بود. یک جای صحبت هایش با لحن بامزه ای گفت:«من نمی دانم چرا جوان های ما ازدواج نمی کنند؟ نکند جوان های ما ملائکه شده اند؟». 


+ این مطلب را بخوانید: سیاست جنسی شده در ایران و غفلت از حقوق جنسی مردم


  • .:.چراغ .:.