نیم نگاهی به «خاطرات یک خون آشام»!
این روزها شاهد ایجاد موج تازه ای از فیلم های ومپایری(خون آشامی)در غرب و هالیوود هستیم. تاریخچه ی ظهور این نوع فیلم ها برمی گردد به «دراکولای برام استوکر» 1992 .
بعد از فیلم هایی با مزمون زامبی ها و فیلم های آخرالزمانی حالا نوبت فیلم های خون آشامیست که تبدیل به یک جریان شوند.فروش فوق العاده و محبوبیت جهانی بازیگران این فیلم ها نشان دهنده ی تاثیرگذاری گسترده ی آنها بر مردم دنیا و به خصوص قشر نوجوان و جوان است.با یک سرچ ساده توی اینترنت می توانی مطالب زیادی را در مورد خلاصه ی داستان ها، لینک های دانلود، نقدها، مصاحبه ها و صد البته زندگی خصوصی بازیگران و حاشیه های این فیلم ها از سایت ها و وبلاگ های فارسی زبان به دست بیاوری.سایت ها و وبلاگ هایی که عموما به صورت خودجوش توسط خود ایرانی ها راه اندازی شده است و اصلا نیازی به هدایت و سرمایه گذاری از سوی آن ور آبی ها ندارد!
از بین این نوع فیلم ها سری سینمایی «گرگ و میش» و سریال «خاطرات یک خون آشام» دارای محبوبیت بیشتری در بین مردم است.فیلم هایی که بر خلاف دراکولای برام استوکر، سه گانه ی تیغه، پسران گمشده و ... تصویر متفاوتی از خون آشام ها به دست می دهند.
"خون آشام سبک سابق این فیلم ها، مردگانی متحرک با خصوصیاتی مشابه بودند: بی عاطفه، بی محبت، بی رحم، وحشی و درنده، قدرت بسیار زیاد، زشت و ترسناک بودن، دشمن خوبی ها و زیبایی ها، عدم اصالت خانواده و فرزند، زندگی گله وار و حیوانی داشتن، عطش به خون، قاتل انسان ها و... ." 1
اما در سری جدید فیلم های ومپایری(خاطرات یک خون آشام و گرگ و میش) تصویر مثبتی از خون آشام ها ارائه می شود.تحلیل های مربوط به گرگ و میش را از اینجا (1)می توانید بخوانید.
در مورد سریال ِ خاطرات یک خون آشام؛ در واقع محتوای اصلی این مجموعه مشابه با گرگ و میش است: دختری عادی درگیر عشق مثلثی با دو موجود فراطبیعی!
در خاطرات یک خوناشام، خون آشام ها موجوداتی خوش قیافه، جذاب، دارای هوش و استعداد و توانایی های بالا و عمر جاودانه اند.آنها احتیاجی به آب و غذا(نیازهای اولیه ی انسانی) ندارند و توانایی های جسمی فرا انسانی شان آنها را در مقابل نسل بشر تقریبا شکست ناپذیر می کند.آنها همچنین می توانند در مقابل رنج های زندگی انسایت خود را خاموش کنند!و در نتیجه رنج و عذاب کمتری را متحمل شوند. اما شاید مهم ترین ویژگی آنها که باعث محبوبیت شان در بین مردم می شود روابط عاشقانه ی پایدار و علاقه و پایبندی به خانواده است!(که حتی در بین خون آشام های به اصطلاح بد وجود دارد).این مساله با توجه به زوال نهاد خانواده در غرب قابل توجه است...!
در سریال «خاطرات یک خون آشام» شخصیتها یکی پس از دیگری تبدیل به موجودات شگفت انگیز و فراانسانی می شوند و جالب اینجاست که بعد از تبدیل شدن به جز کمی حس پشیمانی و گناه ، فرد سرشار از احساسات بسیار مثبت(احساسات تشدید شده) میشود. مثلا "کرولاین" که دخترکی سطحی و حسود است پس از تبدیل شدن به خوناشام، به عنوان دختری فهمیده، عاقل و دوستی قابل اعتماد قلمداد می شود.همچنین است شخصیت "تایلر" که پس از تبدیل شدن به گرگینه به نوعی بلوغ عقلی می رسد.«الینا» شخصیت اصلی فیلم که دخترکی معصوم،دلرحم و مورد توجه است و بیننده را به شدت به همذات پنداری وا می دارد پس از خون آشام شدن به دختری سرزنده تر، جذاب تر و قوی تر تبدیل می شود.( درست مثل "بِلا"ی گرگ و میش که دخترکی افسرده حال و رنگ پریده است اما پس از تبدیل شدن قوی و زیباتر می شود)و زیبایی مسئله ای است که شدیدا مورد توجه زنان این عصر است!
«دیمن»یکی از
شخصیتهای اصلی ِخاکستری این سریال است. او فردی مغرور، خودخواه و جذاب است،که بر
خلاف ِ برادرِ پرهیزکارش «استفن»، به خواسته ی خودش تبدیل به خون آشام شده و بدون
احساس گناه و ندامت انسان ها را می کشد.شخصیتی که گرچه در ابتدا اندکی حس ِ انزجار
را در بیننده برمی انگیزد اما به تدریج تبدیل به محبوب ترین شخصیت مرد فیلم می
شود.او بر خلاف استفن،معمولا سرحال و شاد است؛ اعتقاد دارد که فرد ِ متعادلی است و انسانها
را موجوداتی مفلوک و قابل ترحم می انگارد و علاقه ای به بازگشتن به دنیای آنها
ندارد.
الینا(شخصیت اصلی زن که همراه با دیمن و استفن یک مثلث عشقی را تشکیل می دهند) قبل از خون آشام شدن عاشق استفن است و از دیمن ِ بی رحم و خودخواه نفرت دارد اما پس از تبدیل علاقه ی عجیبی به دیمن پیدا می کند و نهایتا از استفن جدا می شود.دیمن در طول عمرِ صد ساله ی خود انسانهای بی گناه بسیاری را کشته است اما از سوی الینا و دیگران به راحتی بخشیده می شود.کشته شدن یک خون آشام در این فیلم بسیار تاثر برانگیز جلوه می کند در حالیکه کشتن انسانها و خونریزی های پی در پی خون آشام ها بسیار طبیعی و بی اهمیت است.و در نتیجه انسانها و دنیا و روابط شان در این سریال به شدت تحقیر و خون آشام ها_به طور غیرمستقیم_به عنوان نژاد برتر معرفی می شوند!
خوردن ِ خون بارها و بارها در صحنه های مختلف فیلم تکرار می شود و به تدریج برای مخاطب ب مساله ای عادی و حتی جالب تبدیل می شود و گزاف نیست اگر بگوییم نوعی رغبت به خون خواری را ایجاد میکند.
و اما مسئله ی مرگ؛ مرگ در سریال ِ خاطرات خون آشام به سخره گرفته می شود! حتی "جرمی گیلبرت" که یک انسان معمولی است به لطف انگشتر و جادوی یک جادوگر چندین بار می میرد و زنده می شود! ارواح چندین بار در طی سریال به دنیای انسانها برمی گردند. برزخ در این فیلم به صورت دنیایی تاریک و پر از تنهایی ترسیم می شود و غالب ارواح دوست دارند دوباره به دنیا و لذتهای دنیوی بازگردند! همه ی اینها انعکاس ِ دیدگاه جامعه ی غربی و ترس ِ آنها نسبت به مرگ و نیستی است.جاودانگی که یکی از آرزوهای همیشگی انسان بوده است به وسیله ی خون آشام شدن تحقق می یابد! تاریک جلوه دادن برزخ نیز باعث گرایش و علاقه ی بیشتر به جاودانگی و در نتیجه خوناشام شدن است! خون آشام ها می توانند چندصدسال عمر کنند و در این چندصدسال انواع و اقسام لذتها را بچشند.(در فیلم گرگ و میش شاهد روابط عاشقانه ی چندصدساله بین اعضای خانواده ی "کالن" ها هستیم.یا در خاطرات یک خوناشام عشق دیمن به کاترین پس از گذشت یک سده هنوز پابرجاست!).
نکته ی دیگری که در سریال خاطرات یک خون آشام جلب توجه می کند مساله ی مراسم ِ قربانی کردن و استفاده از نمادها ازجمله ستاره ی داوود است.مثلا برای بازگرداندن خون آشام هایی که در کلیسا زندانی شده اند این ستاره ی پنج پر شکل می گیرد. برای نابودی اصیل ها(خون آشام های بدوی) می بایست یکی از آنها در یک ستاره ی آتشین ِ پنج پر قرار بگیرد و قربانی شود.برای بیدار کردن "سایلاس" که قرار است دنیا را به پایان برساند نیز باید سه دسته ی دوازده نفری قربانی شوند و در جریان ِ قربانی شدن باز هم ستاره های داوود را می بینیم.
ستاره ی پنج پر در اینجا در واقع دروازه ی بین دنیای انسانها و ماوراء ست؛ مشخص نیست هالیوود با محبوب جلوه دادن خون آشام ها(معمولا تا قبل از نمایش این فیلم ها خوناشام نوعی از هیولاها بودند و مورد متنفر و مایه ی ترس و وحشت اما بعد از نمایش جهانی این فیلم ها شاهد محبوبیت گسترده ی خوناشام ها و تبدیل شدن آنها به نماد و الگو در بین جوانهاییم)، عادی سازی عشق مثلثی، ترویج جادو، خونخواری و نمادگرایی در ذهن مخاطب اینگونه فیلم ها چه خواب شیرینی دیده است...
* من تحلیل گر و نقاد نیستم و نمی دونم این سریال به لحاظ هنری اصلا جایگاهی برای نقد داره یا نه! فقط چیزهایی که بعد از دیدن ِ چهار فصل از این سریال و 4 سری ِ گرگ و میش(متاسفانه)،به عنوان یه مخاطب ِ خنگ، به ذهنم رسید نوشتم!و اگر از من می پرسید هیچکدوم ارزش دیدن ندارن :|
ببین تو برو ی دور کامل این فیلم رو ببین ... اولا که داستان وجود خوناشام از خیلی وقته پیش تو دنیا دربارش صحبت میشه اما شما برو ی دور مصاحبه های بازیگر هارو ببین ... این فیلم خیلی درس ها رو داره خیلی جاها میشه براش گریه کرد الان اگه این فیلم رو ایران میساخت میگفتن وای روح کامرانی.... تو این فیلم تلاش داشتن تا از خوردن خون جلوگیری کنن راجب عشق مثلثی هم بگم الینا بخاطر این عاشق استفن شده بود چون وقتی پدر مادرش مرد اون کنارش بود و هم اینکه اونا همزاد بودن .... اونا برای نجات عزیزاشون خیلی کارا کردن راجب جادو هم بگم جادو چیزیه که از قدیم هم بوده و فقط داخل این سریال نبوده .... راجب تاثیر گذار بودنش هم بگم طرفدار های ومپایر دایریز : وای خدا دیمن / کلاوس بچم قربونش برم ..... این از تاثیر ماست ما از کل فیلم 10 درصد هم به تاثیرات منفیش فکر نمیکنیم . واسه هر فیلمی ی چی درمیارید از خودتون یکم از جهل و دنیای قدیم بیاید بیرون لطفا