دردهایی هست که نمی دانی
يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ
بچه که بودم، می گفتند دندان درد بدترین درد دنیاست. و چون خودم بارها این درد را تجربه کرده بودم، شک نداشتم که دندان درد بدترین درد دنیاست. وقتی وارد دوران نوجوانی شدم، دردهای سخت تری به سراغم آمد و به این اصل شک کردم!
جوانی آغاز تجربه دردهایی بود که نمی شد به این راحتی از آنها با کسی حرف زد. دردهایی که هر کس به نحو منحصر به فردی تجربه شان می کند. دیگر نمی شود دست بگذاری روی یک نقطه ی خاص و بگویی: "اینجا! اینجا درد می کند... ". نمی شود مثل شبهایی که دندان درد بی خوابت می کرد، مادرت را از خواب بیدار کنی تا مسکنی چیزی بهت بدهد.
این دردهای مبهم، ذره ذره روی هم تلنبار می شوند. گاهی آنقدر پررنگ می شوند، که تعادل زندگی ات به هم می ریزند و گاه طوری در وجودت ته نشین می شوند که گویی وجود ندارند؛ اما حتی آن وقت هایی که فکر می کنی اثری از آنها نیست، به حیات خود ادامه می دهند. درست مثل غده های سرطانی که در عمیق ترین و پنهان ترین لایه های بدن رشد می کنند و تکثیر می شوند. و من می گویم این دردها، این دردهای مبهم بعد از بلوغ، اگر فکری به حالشان نشود از سرطان هم بدترند.
(تقلید ناشیانه ای از نقاشیِ «پسر انسان»)
- ۹۵/۰۵/۱۰