"و
اینچنین بود که آن هجرت عظیم در راه حق آغاز شد قافله عشق روی به راه نهاد . آری
آن قافله ، قافله عشق است و این راه، راهی فراخور هر مهاجر در همه تاریخ؛ هجرت
مقدمه جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند؛
مردان حق را سزاوار نیست که سرو سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند
آنگاه که حق درزمین مغفول است و جُهال و فُساق و قداره بندها بر آن حکومت می رانند
. امام در جواب محمد حنیفه که از سر خیرخواهی راه یمن را به او می
نمود ، فرمود : « اگر در سراسر این جهان ملجا و ماوایی نیابم، باز با یزید بیعت
نخواهم کرد.» قافله عشق روز جمعه سوم شعبان ، بعد از پنج روز به مکه وارد شد."
فتح خون-سیدمرتضا آوینی
"غم بدون امکان گریه خیلی سخت است ؛ اسمش حزن است . خزانه حزن و غم عاشورا حضرت زینب(س) است."
"تمام شیعیان امیر المومنین ( ع ) سرانجام با محبت شهید می شوند ."
حاج اسماعیل دولابی

(مزارشهدای امامزاده باغ فیض.خرداد92)
بی ربط نوشت:حقیقتش این است که بعد از سه سال و اندی تهران نشینی، تهران را دوستش دارم! اما چرا؟!
با
این همه شلوغی، دود و دم، ترافیک، هزینه های بالا، خانه های آپارتمانی ِ
دلگیر و آدم های بیگانه هیچ وقت توی تهران احساس غربت نکردم... اینکه تهران
یک امامزاده عینعلی زینعلی ِ مظلوم دارد با یک حیاط ِ بزرگ قدیمی و پر از
آرامش که زهر شلوغی اش را می گیرد و جای دنجی ست برای آدم هایی که تنهایی
را دوست دارند.
و گلزار شهدایی که خاکش بوی جنوب را می دهد و خنکای ِ سایه ی درختها و مزارهایش می ارزد به خنکی ِ همه ی کافی شاپ های عالم.که وقتی توی خاکستری ِ تهران غرق می شوی و حس ناامیدی و سرخوردگی خفه ات می کند نگاه ِ آرام و نافذ ِ آوینی اش محرم رازهایت می شود...
{و
یک میدان انقلاب؛ که می شود توی شلوغی اش گم شد و خوش خوشان کنار ویترین
کتابفروشی ها و گالری هایش پاسست کرد و نقشه ها کشید برای خریدن یک عالمه
چیزهای دوست داشتنی...نمیدانم!خب شاید همینهاست که تهران را دوست داشتنی می کند برای آدم...}
*شبها آدم بیشتر احساس می کند که دنیا تاریک و کوتاه است! شبها بیشتر دل ِ آدم می
گیرد و بیشتر گریه می کند و آرام میشود... شبها روشن تر از
روزند./و همچنین عنوان ِ داستانی ست کوتاه از داستایوفسکی/