خوشبختانه غمنامه ی مذکور (در این پست) ادامه نیافت و مشعوف شدیم به امضای توافقنامه ای بس عجیب و باور نکردنی... توافقنامه ی قبولی در کنکور ارشد. حقیقت این است که نسبت عجیبِ بین مقدمه(میزان مطالعه) و نتیجه(قبولی) برای هیچکس بخصوص خودم باورکردنی نبود. شبی که کارنامه ها روی سایت قرار گرفت اصلا کسی سراغ مرا نگرفت تا رتبه ام را بداند و اگر اصرار زهرا نبود خودم هم تمایلی به دیدن نتیجه نداشتم.
تقریبا از اواخر آذر امسال قید کنکور ارشد را زدم و کتابهایم را بوسیدم و گذاشتم کنار. البته اینها به هیچ وجه مایه ی افتخارم نیست. برعکس بابتش عذاب وجدان هم می کشم. نمی دانم! شاید هم مابقی داوطلبان صوری بوده اند و من خبر نداشته ام... !
در هر حال این رشته برای خیل عظیمی از داوطلبان که به دنبال فرصت شغلی اند هیچ جذابیتی ندارد. اما برای من دنیای بزرگیست که وارد شدن به آن خیلی هم جذاب و خوشحال کننده است.
تنها قسمت غم انگیز ماجرا این جاست که احتمالا مجبورم گرایش "حقوق زنان در اسلام" را به جای "زن و خانواده" بخوانم(به دلیل محدود بودن تعداد صندلی های گرایش دوم نسبت به گرایش اول).