اینجا چراغی روشن است

بادیگارد

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۲۸ ب.ظ

من تک و تنها آن جلو نشسته بودم

نزدیک ماجرا

نمایش بر پرده ی چشمهایم نقش بسته بود

وقتی روح حیدر اوج گرفت و از تاریکی تونل به آن روشنایی وسیع پیوست

من هم از سینما به خیابان زدم

از تاریکی به تاریکی!



  • .:.چراغ .:.

نظرات  (۵)

  • سید احمد برقعی
  • من هنوز مطمئن نیستم اشکهای آخر فیلمم اشکهای اصیلی بوده اند یا نه
    پاسخ:
    نمی دانم...
    بادیگارد خوب بود...خوش مزه...شکلات 60 درصد که من عاشقشم. ...
    پاسخ:
    بله خوب بود
    اونقدر که دوست دارم یه بار دیگه توی تاریکی سینما تماشاش کنم...
    تفسیر جالبی است...
  • سید احمد برقعی
  • نمی دانم چرا با این شکلک ها و شکلک واره ها کلاهمان می رود توی هم
    یادآور فضاهای مجازی تر و آدمهای سطحی تر و دست کم گرفتن کلمات برای بیان احساسات است.
    تفسیرتان را نفهمیدم... ده چطور تفسیر می کند فیلم را؟
    یعنی متوسط؟ نمی دانم
    نفس ایجاز ولی خوب است, داشته باشیدش. به شرطیکه ایجاز مخل نشود.
    حس خوبی بود حضور داشتن در پیوندهای بلاگتان
    حالا هم یک جور دیگر خوب است...
    اینکه یک ذره به چالش کشیده شود آدم...

    پاسخ:
    منظورم محل قرار گرفتن صندلی بود...
    تنها و نزدیک ماجرا!
    چون منظور منتقل نشد ویرایش کردم.
    چالش چرا؟
    اون روز که بادیگارد تو دانشگاه اکران شد این قدر شلوغ بود که ما بلیط کف زمین رو خریدیم!
    این هم تفسیر خاکی ما از فیلم :)
    پاسخ:
    :)
    ممنون از تفسیر خاکی شما

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی