اینجا چراغی روشن است

شما را نمی دانم اما در سیاهچاله ی من هیچ نوری نمی تابد!

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۲۸ ب.ظ

می گفت هر کس در زندگی اش یک خورشید دارد. 

پروژه ای عظیم که برای آن متولد شده است. استعدادی که منحصر به اوست. اثر انگشتِ او بر صفحه ی این عالم است.

آنها که این خورشید را پیدا می کنند زندگی شان روشن می شود(به نظرم اینطور افراد تکلیفشان با زندگی روشن می شود. آدمی هم که تکلیفش باخودش و زندگی اش روشن شد، زندگی اطرافیانش را هم روشن می کند).

در کنار این خورشید یکسری ستاره هم در زندگی آدم وجود دارد. ستاره هایی که علیرغم نورانی بودن، نمی توانند مثل خورشید بدرخشند.

خیلی از آدم ها درگیر ستاره هایشان می شوند. 

بعضی، همین ستاره ها را هم نمی بینند و  درگیر سیاه چاله ها می شوند!

عده ای هم هستند که هم، خورشیدشان را تا حدی شناخته اند و هم ستاره ها را؛ با این حال قدرت و اراده ی روشن کردن یک شمع را هم ندارند.


خیلی سال پیش جمله ای را در صفحه ی اول یک کتاب خواندم. نه عنوانِ کتاب را به یاد دارم و نه دقیقِ جمله را.

فقط مضمونش در خاطرم مانده:

چه غنچه ها که می رویند، گلبرگ هایشان به دست باد پرپر می شود و عطرشان در بیابان هدر می رود.


پ.ن: نظرات را بخوانید.

  • .:.چراغ .:.

نظرات  (۷)

  • فاطمه فاطمی
  • الا لیعبدون... باید بندگی کرد. حرف گوش کن که باشیم، رب به همان چیزی فرمان می دهد که خورشید زندگیمان است.
    پاسخ:
    حرف گوش کن بایدبود...گوش شنوا باید داشت
    باید شنید و دید نشانه ها رو...
    سخته!
  • سید محمد رضی زاده
  • خوشا به حال گیاهان که عاشق نوراند...
    پاسخ:
    و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست....
    جالب بود
  • سید احمد برقعی
  • زنده باد محتوا
    زنده باد نظرات و پاسخ ها...
  • واقعیت سوسک زده
  • موافقم که تقوا در واقع خط و جهت ماست ولی این قسمت دوم صحبت من بود ، قسمت اولش را که اصل صحبت بود التفات نفرمودید .شما فرض کنید کسی مثل رجبعلی خیاط را ، ان قفل فروشی را که داستانش معروف است که امام زمان خودش میرفته به ملاقاتش . از منظر ان پروزه عظیم این افراد هیچی نیستند ، یک گوشه ی کوچکی هستند ولی از منظر خدا اصل همین ها هستند . اینکه هر فردی تشخصی دارد و استعدادی خب این استعداد دادن و ندادنش که دست خداست . خدا هم گفته من از هر کس به اندازه ی وسعش تکلیف می خواهم . من فکر می کنم ان پروزه ی عظیمی که شما می فرمایید و البته نرسیدن بهش و ان ناراحتی های بعدش بیشتر از دیدگاه رسیدن به یک جایگاهی است که با معیارهای مادی ینجیده می شود . این پروزه ی عظیم را در قران نخوانده ام در نهج البلاغه ندیده ام . این تشخص در چیزهای دیگری بوده و تعریف شده که رسیدن بهشان ادم را ارام می کند . و کسانی که ایمان اوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند در امن و اسایشند . این را قران می گوید . پروزه ی عظیم قران بندگی است . تشخص انسان به استعدادهایش نیست به میزان بندگی اش است .پیشنهاد من به شما کتاب تفسیر انسان به انسان اقای جوادی املی است دشوار است ولی ارزش سختی کشیدن دارد .
    پاسخ:
    متوجه قسمت اول صحبتتون شدم و تاییدش می کنم.
    قبول دارم که این پروژه ی عظیم اکثر اوقات به قول شما با جایگاه ها و معیارهای مادی سنجیده میشه. اما اونچه مدنظر من بود در واقع همان قصه ی وسع و تکلیف است!

    همین قفل فروش هم لابد برای پروژه ی عظیمی آفریده شده. 
     قبول دارم برخی، استعدادها و ظرفیت ها و تکلیف هایی دارند که باعث میشه بیشتر دیده بشن. بیشتر مهم بشن. اما این دال بر عظیم تر بودن شون نیست. من هم موافقم که آدم ها رو ظرفِ تقواشون بزرگتر می کنه و نه صرفا استعدادها و ابزارها. 

    و قبول دارم که این پروژه ی عظیم جز بندگی چیزی نیست. اما خداوند بیهوده به کسی استعدادی رو نداده. حتما هدفی درش هست. 
    منظورم از تشخص رو درست بیان نکردم. ائمه علیهم السلام هم علیرغم نور وجودیِ واحدشون هر کدوم خصایصی دارند و القابی. کریم، صادق، کاظم، باقرالعلوم و ...
    در این دنیا هرکس با ویژگی های روحی، جسمی، اخلاقی و... خاصیِ آفریده شده. یک نفر رئوفه، می تونه از این محبتش برداشت کنه. یکی صادقه، یکی عالمه، یکی قلم خوبی داره و... . به نظرم فرد می تونه از این  ویژگی هایی که در او بارز هست سکوی پرش بسازه. 

    تو پرانتز: حتی میشه این بحث رو جنسیتی هم کرد. این موضوع که مردها همیشه ابراز و ظهورِ بیشتری در جامعه و حوادث و تاریخ داشته اند دلیل بر عظیم بودن پروژه ای که براش آفریده شدن نیست.  مادری که در سایه خونه ش داره بچه ش رو خالصانه بزرگ می کنه به اندازه مردی که تو میدان حق خالصانه شمشیر می زنه کارش عظیمه. ظواهر و امکانات متفاوته اما نفس عمل یکیه. اون مادر از محبتش استفاده می کنه و اون مرد از قدرت بازوش. هر دو بندگی می کنه اما به شکل های متفاوت. در صورتیکه اگر این زن یا مرد رسالتشون رو درک و فهم نکنن و استعدادهاشون رو نشناسن و تفاوت ها رو نپذیرن، شاید خیلی دور بشن از مسیر. و خب پذیرش این تفاوت ها تقوا می خواد.

    +ممنون از معرفی کتاب. انشالله می خونمش :)
    الله نورالسماوات والارض...
    ما باید مانع ا برداریم تا نورش بتابد
    پاسخ:
    باید ظرفمون رو پاک کنیم، نور رو بگیریم و منعکس کنیم...
  • واقعیت سوسک زده
  • ولی این فکر چیزی نیست که خدا از ما میخواهد . خدا فقط می خواهد ببیند کدام یک از ما نیکوکارتریم . هر لحظه ، هر جا و در هر موقعیتی داریم برای همین ازمایش می شویم . ان استعداد ، ان اثر انگشت و ان کار شگرف و غیره و غیره در جهان بینی الهی فقط تقواست ....
    پاسخ:
    چه نکته ی خوبی رو بیان کردید. تقوا از قلم افتاد. شاید این از بی تقوایی نویسنده ناشی میشه...
    حرفتون درسته اما هر کس تشخصی داره.
    تقوا لازمه ی تحویلِ پروژه ست. آدمی که لباس تقوا پوشید، استعدادهاش گردابش نمی شوند و غرقش نمی کنند. 
    استعدادها ابزارند، تقواست که خط و جهت می دهد. 
    تقوا با این استعدادها پروژه ی عظیم را شکل می دهند.
    به تعبیری تقوا افسار است و استعدادها مَرکب...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی