اینجا چراغی روشن است

در موردش نوشته اند: 

"رجب محمدزاده، بسیجی نانوایی بود که در سال 1366، در منطقه ماهوت عراق، از ناحیه سر و صورت به شدت آسیب دید. همسرش بعد از دیدن او در بیمارستان از هوش رفت و فرزندانش از او فرار می کردند. بعد از 24 بار عمل جراحی، صورت او در نهایت به این شکل درآمده است. او هم اکنون به دلیل عفونت ریوی در بیمارستان بستری ست". 

یکی از آرزوهای این جانباز عزیز، این است که غذای خانگی بخورد و مردم از چهره اش نترسند. چند درصد از ما چنین آرزوهایی داریم؟ نزدیک سی سال است که با این چهره این طرف و آن طرف می رود و بارِ نگاه های مردم را به دوش می کشد. این مورد آخر آنقدر برایش سنگین بوده که گفته است: خستگی از حد گذشته، در هر حالتی خسته‌ام، چه وقت‌هایی که در میان جمعیت و شلوغی هستم، یا وقت‌هایی که استراحت می‌کنم،روزی هزار بار عذاب وجدان دارم که چقدر مردم با دیدن من اذیت و ناراحت می‌شوند. این صورت برای من عادی شده ولی برای مردم نه(+)

راستش من از نگاه کردن به عکس هایش نه می ترسم و نه حالم بد می شود. در این چهره ی نازیبا، آرامش و معصومیتی وجود دارد که در کمتر چهره ی زیبایی، دیده ام!


امروز صبح با دیدن مظلومیتش در این عکس گریه ام گرفت. صورتِ خسته و رنج دیده، چفیه ی سفید و گل سرخِ توی عکس توازن عجیبی با هم دارند. شک ندارم امروز صبح خیلی ها با دیدن این عکس اشک ریخته اند. 

مساله این است که نسلِ من شجاعت ها و دلاوری های امثال او را به چشم ندیده است. ما فقط درد و رنج، سرفه های خونی، نفس های تنگ و هیکل های نحیف و مچاله شده ای را دیده ایم که یکی پس از دیگری، روی تخت های سرد بیمارستان آسمانی شده اند. برای همین تا این عکس ها را می بینیم، دلمان می گیرد و بی اختیار گریه می کنیم و بعد... بعدی در کار نیست!

 فقط همین؟!

یعنی نسل من، فقط می تواند برای مظلومیت امثال او آه بکشد و گریه بکند و نهایتا به نمایندگان دولت و حکومت ناسزا بگوید؟

آیا اشک های بی خاصیت امثال من، دِینمان را ادا می کند؟ مگر آنها در جوانی شان، نشستند توی خانه هایشان و برای مظلومیت ملتِ جنگ زده گریه کردند، که حالا ما نشسته ایم پشت سیستم هایمان و به حالشان گریه می کنیم؟ اصلا مگر آنها ویترین مظلومیت اند؟!

بعید می دانم این حق ها، با نشستن و غصه خوردن و اشک ریختن و حتی دعا کردنِ صرف، ادا بشود...

حداقل کاری که می شود برای ادای این دین کرد، برائت جستن از ظالمانِ این واقعه است؛ و فهمِ حقیقتِ قصه ای که آنها قهرمانش شده اند. بهتر است این کتاب های زنده را ورق بزنیم! آنها برای نشستن و خاک خوردن روی طاقچه ها، نوشته نشده اند. بایدحقیقتِ جنگ و جهادشان را از زبان خودشان بشنویم، نه از زبان رسانه ها و آدم هایی که انگشت شان هم به جبهه نرسیده است. این روزها که تشخیص راست از دروغ سخت شده است، بهتر است به ریسمان این شاهدان عینی چنگ بزنیم... به این امید که راهی به حقیقت پیدا کنیم.


  • .:.چراغ .:.

نظرات  (۱۱)

  • سید محمد رضی زاده
  • سوختن بهای وصل است...
  • بنت الرضا
  • به نظرم به اندازه ی کافی خاطره و حرف از جنگ شنیدیم و خب می بینید که هیچ کاری نکردیم!
    تک تک جانبازا و آزاده ها و رزمنده ها هم خاطره هاشونو بگن و ما بشنویم باز اوضاع همینه!
    ما باید یه جایی باخودمون به نتیجه برسیم که باید کار کنیم!
    اون قدر کار رو زمین مونده هس که تا اخر عمرم که بدوییم دنبالشون باز وقت کمه!
    پاسخ:
    "حداقل کاری که می شود کرد..."
    همین خاطرات رو هم اگر بازگو نکنیم تحریف میکنند. باور کنید
    و خداوندگار ما...


    +من نتونستم عکس رو ببینم! یعنی نخواستم. چون نمیتونستم. ولی پیامتون زیبا بود..
    پاسخ:
    عیبی نداره...
    ممنون
    فقط سکوت همراه با غصه
    پاسخ:
    :(
    بنده خدا:"(
    عالی....عالی....عالی. ...
    به اشتراک گذاشته شد در حد توان...
    دعا کنیم...
    پاسخ:
    ممنونم
    ;-((
    درک این درد ممکن نیست اصلا

    همسر بنده پوشیه میزنن گاهی اتفاقاتی شبیه این را شاهد هستیم


    ولی این کجا و ان کجا
    پاسخ:
    بله درکش خیلی سخته
  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • احساسِ سوختن به تماشا نمی شود،آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم


    ممنونم از بخاری بزرگوار برای لینک پست شما
    و ممنون ترم از شما برای این پست عالی تون

    پاسخ:
    سلامت باشید
    ممنون که خواندید
  • ...:: بخاری ::...
  • این مطلب رو تو بخاری لینک می کنم.

    پاسخ:
    لطف می کنی :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی