اینجا چراغی روشن است

دهلیز

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۴۴ ب.ظ

 

بعد از چند روز خوابگاه نشینی ِ بیهوده با اولین سرویس می روم سمت  دانشگاه؛ کلاسم ساعت 10 شروع می شود اما به هوای دیدن ِ ویری * ساعت 8:05 توی محوطه ی دانشگاهم؛مثل خیلی وقتهای دیگر او از پشت سر خودش را به من می رساند و بیهوا بغلم می کند.

دانشگاه پر از برگ های زرد و خشک است.نیمکتها،چمن ها،کلاغ ها و مستخدم ها همه تکراری اند با این حال نمی دانم چرا پاییز ِ امسال ِ دانشگاه انقدر رنگ غربت می پاشد به سر و روی آدم!اول از فیلمهایی می گوییم که تابستان دیده ایم و کتابهایی که خوانده ایم_نقاط اشتراک_بعد کم کم می رسیم به بحث انتخاب رشته،مطالعات زنان،حجاب،فمنیسم،آزادی_نقاط اختلاف_ و بحث بالا می گیرد.گاهی(بیشتر) من کوتاه می آیم و گاهی(کمتر) او.کلی حرف توی سرم انباشته شده که باید بهش بگویم.اما انگار مجال مناسبی پیدا نمی کنند حرفهایم و توی بایگانی ذهنم مایوسانه دفن می شوند... او همیشه بهتر از من حرف می زند، استدلال می کند و می نویسد.

سر کلاس مسائل اجتماعی استاد دارد از پدیده هایی که بیخودی مساله شده اند و مسائلی که علیرغم مهم بودنشان توی بحثهای اجتماعی جایگاهی ندارند حرف می زند.از اینکه یک مددکار باید خوب بنویسد.جوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب.تا بتواند حرفهایش را  به گوش بالادستی ها برساند.دستبندی را که تابستان برای ویری خریده ام می گذارم جلوی رویش.تعجب می کند و می گوید:"مال منه؟"."آره"

ناهار نمی خوریم چون رزرو ِ روز 1500 تومان شده و ترجیح میدهم 1/3 این پول را بدهم شکلات و چوب شور بخرم و بخورم(ترکیب جالب و بامزه ای میشود).آن هم توی اتوبوس.کنار ِ نجمه.آن هم وقتی داریم می رویم سازمان بسیج فیلم و نقد فیلم ِ «دهلیز» را ببینیم و بشنویم و از حالا حساب معطلی های احتمالی و گرسنگی های حتمی را کرده ایم.ویری دوست دارد فیلم را ببیند ولی دوست ندارد پا بگذارد توی سازمان.

دهلیز را می بینیم.همین که می توانیم مفت و مجانی به تماشای فیلمی بنشینیم که انصافا ارزش یک بار دیدن را دارد خودش کلی می ارزد.رضاعطاران می گوید:"منم بچه بودم از تاریکی می ترسیدم.خونه ی مادربزرگم یه راهروی تاریک داشت که بهش می گفتن دهلیز.هر وقت می رسیدم اونجا چشمامو می بستم و می دویدم تا به روشنایی برسم»(نقل به مضمون).

اما نقدهای فراستی و حسنی نسب چنگی به دل ِ من یکی(که تحت تاثیر حرفهای استاد مسائل اجتماعی مان منتظر نقدهای اجتماعی بودم)، نمی زند.بحث های تند ِ تهیه کننده که ظاهرش به حزب الهی ها می خورد با حسنی نسب که ظاهرش به آدم های امروزی می خورد، مرا یاد بحثهای سر صبحم با ویری می اندازد و حالم یکجوری می شود...

لحظه های آخر جلسه یکی از دخترها میکروفن دست می گیرد و با کلی گاف و یک نقل قول غلط از شهید آوینی(که اتفاقا مثل تحسین های فراستی نسبت به فیلم، کف و سوت حضار را هم به همراه دارد) نقدهای تندی به دیدگاه های حسنی نسب وارد می کند و از اعتقاد هم سلفی هایش، که ماها باشیم به سینمای دینی و ارجحیت محتوا بر فرم می گوید.

بعد هم حسنی نسب به صورتی اخلاقی و فراستی با لحنی پدرانه ضعفهای بیشمار ِ نقدهای تند و خام دخترک را به رخ جمع می کشند و لهش می کنند و من باز هم یاد بحث های سر صبحی می افتم و خودم را می گذارم جای آن دختر...

مترو شلوغ تر از همیشه است.شبیه دهلیزی که انگار باید چشمهایت را ببندی و تا مقصدی مشخص باز نکنی...




ویری: مخفف ویرجینیا(وولف)؛ اسم مستعار مخففی که برای دوست خوب، عجیب و متفاوتم انتخاب کرده ام...

  • .:.چراغ .:.

دهلیز

نقد فیم

دانشگاه

نظرات  (۹)

سلام
چقد حرف دارم اما...

جالبی ،نوشته‌هاتم  همینطور
مممم...

لینکت میکنم تا ببینم همیشه 
 ; )
پاسخ:
سلام
لطف دارین

سلام

 

عاشق شوید....

عشق به انسان امید میدهد...

 

پاسخ:
سلام


  • خادم اهل بیت (ع) ارادتمند رزمنده ها
  • به نام خدا

    سلام علیکم

    اگر اردتمند شهدایید ...بسم الله

    چفیه ان شاء الله منتظر حضور شماست

    سلام

    آزادی است...

    http://zareh.blog.ir/post/120

    یا علی
  • حسین بوذرجمهری
  • سلام
    حالا که من میخواهم نظر بگذارم هم شما نظرات را میبندید.
    از این ویریتان حرسم گرفت. داشت راست راست کفر میگفت. اولا که او پوچ است و من هم یقبول میکنم هر آدم پوچی دنیا را پوچ ببیند. پس این نگاه اوست و نمیتواند به شما تعمیم دهد چون اوست که پوچ است. دوما اگر یقین دارد پوچ است) که ندارد( پس چرا خودکشی نمیکند؟ دو راه وجود دارد. یا یقین دارد که پوچ است پس خودکشی میکند و وقتی پرده ها کنار رفت متوجه میشود که حقیقت وجود داشته و او کور بوده. راه دوم این است که خودکشی نمیکند چون یقین ندارد پس لطفا دهانش را ببندد و کفر نگوید.
    خدا در مقابل کفرگویان فقط میگوید که "بالاخره که شما میمیرین!"
    پاسخ:
    سلام
    شما لطف دارید
    در مورد ویری باید بگویم که من هم دقیقا حرف شما را به او زدم
    گفتم اگر من به عقیده ی تو برسم دلیلی برای زنده بودن نمی بینم و خودم را خلاص می کنم از این همه پوچی.اما گفت که ما قرار نیست به چیزی برسیم و این ب خاطر این است ک تو نتیجه گرایی.ما فقط امده ایم این دنیا را در حد خودمان بشناسیم و برویم.مثل یک اتاق تاریک ک باید کلید برق را زد و اشیاء را شناخت...حتا مطمئن نیستیم بعدش قرار است چه شود...
    راستش هر وقت با او بحث می کنم انقدر شک و شبهه می ریزد توی ذهنم ک تا مرز دیوانگی پیش می روم.البته من هم پایه ی اعتقادی ام خیلی مشکل دارد...و گرنه نباید انقدر زود دچار شک بشوم و به هربادی بلرزم!بگذریم...

  • حسین بوذرجمهری
  • سلام
    زیبا مینویسید
    خوشحالم که جدیدا بیشتر مینویسد )یا شایدم جدیدا من بیشتر میخوانم!(
    من هم ویری مثل شما دارم به نام محمد حسین متالهی که هم دانشگاهی است. اما نسبت ویری ما بیش از عاطفی و آن دست مواردی که گفتید مثل شیطنتهایی که گفتید، بیشتر شبیه آن بحث و جدل هاست!
    من کلا انسان کم عاطفه ای هستم، او از من کم عاطفه تر! اتفاقا او هم بهتر از من استدلال میکند و اکثرا من را فیتیله پیچ میکند! از بس که منطقی است! جز دو دو تا چهارتا هیچی حالیش نمیشود! بویی از احساس نبرده! اکثر وقتهایی که با او بحث میکنم کارم به سر درد میکشد ولی دوست دارم حتی سر دردش را.
    البته عموما من وقتی با کسی بحث میکنم، در نهایت من هستم که ساکت میشم ولی نه به خاطر قانع شدنم بلکه از اینکه خسته میشوم! تنها کسی که معمولا قانعم میکند همین متالهی است!
    خلاصه که کوتاه آمدن به نظرم یک ویژگی مثبت است.
    یاعلی
    پاسخ:
    سلام
    قبول دارم که کوتاه آمدن یک ویژگی مثبت است ولی خیلی دلم می خواهد برای یک بار هم که شده ویری کوتاه بیاید.
    آن هم به نشانه ی قانع شدن.گرچه ویری اصولا دنبال قانع شدن نیست و به قول خودش بحث را برای ذات بحث می خواهدنه نتیجه.
    و صد البته اصول بحث و پیچاندن را هم خوب می داند!
  • خارج ازچارچوب
  • فراستی اینجا.فراستی اونجا.فراستی همه جا!
    پاسخ:
    الان تو کل این پست حضور فراستی مهم بود ینی؟!
    دهلیز .. یک فیلمـ معمولـی ِ خیلی خوب .. به قول شما ارزش یکبار دیدن را دارد ..
    پاسخ:
    (:
    سلام
     دعوتید به....
    * زنان هم جنگیدند...*

    http://zareh.blog.ir/post/113

    ممنون

    پاسخ:
    سلام
    ممنون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی